زمان ورود کاروان اسرای حسینی به کربلا
29 مرداد 1402اختصاص اربعین برای سیدالشهدا
29 مرداد 1402سؤال دوم:
اولين زائران اباعبدالله الحسين عليه السلام چه کسانی بودند؟
شيخ جليل القدر عماد الدين ابوالقاسم طبری آملی كه از شاگردان شيخ ابوعلی فرزند شيخ طوسی است در کتاب خود، اوّلين زائران اباعبدالله الحسين عليه السلام را جابربن عبدالله انصاری و عطيه كوفی میداند.[1]
جابر بن عبدالله انصاری كيست؟
جابِرِ بن عبدالله بن عَمرو بن حرام بن کعب بن غَنْم بن سلمة(درگذشت بین سالهای ۶۸ق تا ۷۹ق)، صحابی پیامبر خدا9راوی «حدیث لوح» که دربردارندۀ نام امامان شیعه از زبان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) است. وی همچنین در سلسلۀ راویان احادیث مشهور شیعی، مانند «حدیث غدیر»، «حدیث ثقلین» و «حدیث شهر علم» نیز قرار دارد.
پدرش پیش از هجرت پیامبر خاتم(صلی الله علیه و آله و سلم) به یثرب، مسلمان شد. وی در بیعت عَقَبة دوم(در سال سیزدهم بعثت) با رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) پیمان بست و جزء دوازده نقیبی شد که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) آنان را به نمایندگی قبایلشان برگزید. پدر جابر در غزوۀ اُحُد به شهادت رسید.[2]
کُنیۀ جابر، در منابع به صورتهای گوناگون آمده، اما از میان آنها کنیه ابوعبداللّه صحیحتر دانسته شده است.[3] بنا بر بعضی گزارشها، پیوند میان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و جابر، محبتآمیز و دوستانه بود. گفته شده است که آن حضرت به وی بشارت عمر طولانی داده بود.
جابر در 16[4] یا 18[5] یا 19[6] غزوه جنگيد. وی در جنگ صفین از لشکریان امیرالمؤمنین(علیه السلام) بود.[7]
وی در اواخر عمر حلقهای در مسجد پيامبر داشت كه از علمش بهره گرفته می شد.
جابر بن عبدالله انصاری، كسی است كه هفت معصوم(پیامبر، حضرت فاطمه، امیرالمؤمنین، امام حسن، امام حسین، امام سجاد و امام باقر:) را درك كرده و از محضر مباركشان كسب فيض نموده است.
جابر در اواخر عمر نابینا شد و یک سال در مکه زیست و سرانجام در مدینه درگذشت.[8]
جابر بن عبدالله از بين مردم اوّل كسی است كه قبر امام حسين عليه السلام را زيارت كرده است.[9]
عطيه روايت كرده است: با جابر بيرون رفتيم به جهت زيارت حسين بن علی(علیه السلام) وقتی به شَطِّ فرات رسيديم، جابر غسل كرد و خود را شبيه مُحرِمان نمود و به سُعد خوشبو كرد و چون نابينا بود
دستش را گرفتم، همين كه دستش به قبر مبارك رسيد، از شدت حزن و اندوه بيهوش شد و به روی
زمين افتاد.
من آب به صورتش پاشيدم تا به هوش آمد و سه بار گفت: يا حسين، يا حسين، يا حسين،سپس گفت: حبيبٌ لا يُجيبُ حبيبَهُ؛ دوست جواب دوست خود را نمیدهد. حسينم، چگونه جواب دهی و حال اين كه خون از رگهای گلويت بر سينه و شانهات ريخته و ميان سر مباركت و بدن مطهرت جدایی افتاده است؟!
سپس با كمال تضرّع به خواندن زيارت مشغول شد و همچنين به اطراف قبر مطهر ساير شهدا را زيارت نمود… .
جابر بن عبدالله انصاری در هنگام زيارت امام حسین(علیه السلام) در روز اربعین، به عطیّه چنين گفت: «سوگند به آن کسی که محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) را به حق به نبوت برانگیخت، ما نيز شريك بوديم در آن امری كه شما داخل شديد (يعنی جنگیدن و به شهادت رسیدن و یاری کردنِ امام حسین(علیه السلام).
عطيه گفت: ما رنجی نكشيديم، و شمشيری نزديم، در حالی که سرهای اين گروه از بدن جدا، و زنانشان بيوه، و فرزندان ایشان يتيم شدند؛ چگونه در اجر با ايشان شريك باشيم؟ جابر گفت: ای عطیه، از حبیبم رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم که فرمود: «هر کس گروهی را دوست دارد، با آنها محشور خواهد شد، و هركس عمل قومی را دوست دارد، با ايشان در ثواب آن عمل شريك باشد».
جابر در ادامه گفت: سوگند به آن کسی که حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) را به حق به نبوت برانگیخت، نيّت من و اصحابم بر همان نيت امام حسين(علیه السلام) و اصحاب او است».[10]
عطیه گوید: ناگهان ديديم يك جمعی از دور به سوی كربلا می آيند، جريان را به جابر گفتم.
جابر غلامش را فرستاد كه ببيند اينان چه كسانی هستند، اگر از سپاه عمر سعد هستند تا از اين جا بروند و اگر امام سجاد عليه السلام است، به مژدگانی اين خبر، تو را در راه خدا آزاد می كنم. غلام با شتاب رفت، ديد كاروان امام سجّاد عليه السلام و اهل بيت رسول خدا: هستند. با سرعت برگشت و وگفت: «ای جابر، برخيز و از حرم و خاندان پيامبر صلی الله عليه و آله استقبال كن، اين امام زين العابدين عليه السلام است كه با عمه ها و خواهران داغديدهاش به زيارت امام حسين عليه السلام آمده اند».
جابر با سر و پای برهنه به استقبال آن بزرگواران شتافت. وقتی كه امام سجاد عليه السلام را ملاقات نمود، گويا امام سجاد عليه السلام خواست عُقدۀ دلِ بچه ها باز شود، خطاب به جابر فرمود:
«يا جابرُ، هاهُنا وَاللهِ قُتِلَت رجالُنا وَ ذُبِحَت أطْفالُنا وَ سُبيَتْ نِسائُنا وَ حُرِقَتْ خِيامُنا؛ ای جابر، به
خداوند متعال سوگند، در همين جا بود كه مردان ما كشته شدند و كودكان ما ذبح گشتند و از اينجا
زنان ما به اسارت برده شدند و خيمۀ در اين جا به آتش كشيده شد.[11]
زینب آمد کربلا و کربلا در غم نشست کاروان شد نینوایی، نینوا در غم نشست
ناگهان بشکست بُغض هر یتیم خون جگر نالهها برخاست از دل، هر صدا در غم نشست
خیمهها بر پا شد و شیون ز هر سو شد بلند همصدا با داغداران خیمهها در غم نشست
بار دیگر دختری از داغ بابا گریه کرد بار دیگر خواهری درد آشنا در غم نشست
از علی بن الحسین آه جگر سوزی رسید حجت حق در غمِ خون خدا در غم نشست
کربلا در کربلا و اربعین در اربعین هر که بود از اهل بیت مصطفی در غم نشست
بس که سنگین بود داغ لاله های کربلا از همان آغاز غم ارض و سما در غم نشست
از شرار شعله ها و شیون آل علی نی زمین میسوخت، بلکه ماسوا در غم نشست
مادری از داغ طفل شیرخوارش گریه کرد کودکی میسوخت در بزم عزا در غم نشست
ناله های العطش آید هنوز از تشنگان از غم لب تشنگان آب بقا در غم نشست[12]
عطيۀ کوفی كيست؟
عطيه در مقتلهای غير معتبر كه از قلم نااهلان تراوش نموده غلام جابر بن عبدالله انصاری شمرده اند، ولی حقيقت ندارد؛ بلكه او يكی از بزرگان روات اماميه و از محدثان و مفسران[13] است.
علاوه مرد مبارز با دستگاه ديكتاتوری بنی اميه بوده، اجمالاً به شرح حالش در اينجا پرداخته شود تا كاملاً معرفی شده و آن مرد جليل شناخته شود.
عطيه از اهل كوفه و كنيۀ وی ابوالحسن است. در زمان خلافت اميرالمؤمنين عليه السلام ديده به جهان گشوده، مادرش كنيز رومی بوده است.
از خود عطيه نقل شده كه گفته است: وقتی از مادر تولد يافتم، پدرم مرا پيش اميرالمؤمنين عليه السلام آورد كه در كوفه تشريف داشت و عرض كرد: اين غلام از مادر متولد شده و استدعای نامگذاری كرد، امام عليه السلام فرمود: «هذا عطية الله»، به همین دلیل، او عطيه ناميده شد و يكصد درهم برای او تعيين فرمود و عطای من به پدر داده شد، پدرم از آن روغن و عسل خريد.
عطيه با ابن اشعث بر عليه حجاج بن يوسف ثقفی ستمكار و خونخوار معروف دوره اموری خروج كرد، بلكه از خون آشامی آن دژخيم مشهور، جلوگيری شود و بعد از منهدم شدن لشكر ابن اشعث عطيه به فارس گريخت.
حجاج بن محمد به قاسم ثقفی در فارس نوشت كه عطيه را دعوت كند و لعن كردن بر اميرالمؤمنين عليه السلام را به وی تكليف نمايد و اگر قبول نكرد به وی چهارصد تازيانه بزند و سر و رويش را بتراشد.
محمد بن قاسم، عطيه را خواست و نامه حجاج را به وی خواند، عطيه پيشهاد حجاج را قبول نکرد و حاضر نشد به اميرالمومنين عليه السلام ناسزا گويد. محمد بن قاسم به او، چهارصد تازيانه زد و سر و رويش را تراشيد. وقتی كه قُتَيبه والی خراسان شد، عطيه پيش او رفت و در خراسان بود تا عمر بن هبيره، والی عراق شد، عطيه به وی نامه ای نوشت و از او درخواست اذن كرد كه به عراق رود. او هم اجازه داد و عطيه به كوفه آمد و پس از بازگشت به كوفه، وطن خود در آنجا تا ساله111هجری زندگی كرد.
عطيه در موقع آمدن جابر به زيارت سيد الشهداء عليه السلام در اربعين، در مدينه بوده و در حضور آن بزرگوار به كربلا مشرف شده و جابر را با خود پس از زيارت به كوفه برده و مهمانش بوده است.[14]
عطيه كسی است كه خطبه حضرت زهرا سلام الله عليها را در غصب فدك از عبدالله بن حسن شنيده و نقل كرده است.[15]
منبع :مجید جعفرپور؛دانستنی های اربعین چهارده پرسش و پاسخ معرفتی دربارۀ اربعین؛قم: بیت الأحزان، 1401.
پی نوشتها :
[1]. بشارةُ المُصطَفی، طبری عامِلی، ص74-75.
[2] . انساب الاشراف، بَلاذُری، ج۱، ص۲۸۶؛ تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر، ج۱۱، ص۲۰۸.
[3] . الإستیعاب، ابن عبدالبرّ، ج۱، ص۲۲۰؛ اُسُدُ الغابة، ابن اثیر، ج۱، ص۳۷۷.
[4] . المعارف، ابن قُتیبه دینوری، ص307.
[5] . سیر اعلام النبلاء، ذهبی، ج۳، ص۱۹۱.
[6] . التاریخُ الکبیر، بخاری، ج2، ص207.
[7] . أعیان الشیعة، سید محسن امین، ج۴، ص۴۶؛ مَن لایحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج۱، ص۲۳۲.
[8] . سیر اعلام النبلاء، ذهبی، ج۳، ص۱۹۱ـ۱۹۲.
[9] . مِصباحُ المتهجّد، شیخ طوسی، ج2، 787؛ وسائل الشيعه، شیخ حر عاملی، ج14، ص479، آخر باب 56.
[10] . «وَ الَّذِي بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ نَبِيّاً، لَقَدْ شَارَكْنَاكُمْ فِيمَا دَخَلْتُمْ فِيهِ، قَالَ عَطِيَّةُ فَقُلْتُ لَهُ: يَا جَابِرُ، كَيْفَ وَ لَمْ نَهْبِطْ وَادِياً، وَ لَمْ نَعْلُ جَبَلًا، وَ لَمْ نَضْرِبْ بِسَيْفٍ، وَ الْقَوْمُ قَدْ فُرِّقَ بَيْنَ رُءُوسِهِمْ وَ أَبْدَانِهِمْ، وَ أُوتِمَتْ أَوْلَادُهُمْ، وَ أَرْمَلَتْ أَزْوَاجُهُمْ؟ فَقَالَ: يَا عَطِيَّةُ، سَمِعْتُ حَبِيبِي رَسُولَ اللهِ(ضلی الله علیه و آله و سلم) يَقُولُ: «مَنْ أَحَبَّ قَوْماً حُشِرَ مَعَهُمْ، وَ مَنْ أَحَبَ عَمَلَ قَوْمٍ، أُشْرِكَ فِي عَمَلِهِمْ»، وَ الَّذِي بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ نَبِيّاً، أَنَّ نِيَّتِي وَ نِيَّةَ أَصْحَابِي عَلَی مَا مَضَی عَلَيْهِ الْحُسَيْنُ7 وَ أَصْحَابُهُ» ( بشارةُ المُصطَفی، طبری عامِلی، ص75؛ بحارالأنوار، علامه مجلسی، ج65، ص131).
[11] . كتاب جابر عبدالله انصاری، ص189 ـ 197؛ در سوگ امير آزادی (ترجمه مُثيرُ الأحزان)، ابن نما حلی، ص36.
[12]. شاعر: محمود تاری «یاسر».
[13] . مجمع البيان، طبرسی، ج5، ص208.
[14] . طبقات، ابن سعد، ج6، ص304؛ مسار الشيعه، شيخ مفيد، ص44.
[15] . بلاغاتُ النساء، ابن طيفور، ص23.