تبرک جستن به ضریح پیش از قرار گرفتن بر قبر امامان علیهم السلام
28 مرداد 1402هزینه کردن برای اماکن و ضریح امامان (علیهم السلام)
28 مرداد 1402
متن پرسش:
توسل نمودن به غیر از خدا(مردگان) شرک است و با عقیده به توحید منافات دارد. زیرا مردگانی که به آنان توسل جسته می شود نمی توانند هیچ نفع و ضرری به بندگان برسانند و درخواست از آنان بیهوده بوده و درخواست و طلب از غیر خدا بوده که خود نوعی شرک و بت پرستی محسوب می گردد.
پاسخ تفصیلی:
پاسخ اوّل:
اساس و منشأ این اتّهامات بر پایه ی عدم درک صحیح از برخی معانی و مفاهیم است که اگر آن مفاهیم به وضوح مشخص گردد، اساساً جایی برای پرسش و سؤال باقی نمی ماند. بدین منظور باید چهار عنوان و واژه ی مهمّ در متن سؤال، مورد دقّت و بررسی قرار گیرد. ا- واژه ی «توسل» 2 – واژه ی «شرک» 3-واژه ی «عبادت» 4-واژه و عنوان «غیر خدا».
واژه ی توسل:
لغت شناسان بیان کرده اند که توسل از ماده ی «وسل، وسیلة» گرفته شده است و وسیله به معنای :«ما يتقرب به إلى الغير»؛ آنچه را که به سبب و واسطه ی او به دیگری نزدیک می شود و گفته شده است که «وسل وسیلة» یعنی: منزلت در نزد ملک و جایگاه و درجه و قربت، وقتی گفته می شود: «توسل الیه بوسیلة» یعنی: نزدیک شد به او به واسطه ی یک عملی و یا به او نزدیک شد به خاطر حرمت و لزوم رعایت یک عهد وعقد قرابت ویک نسبت نزدیک که بر او عطوفت و شفقت نماید[1]. در اصطلاح و ارتکاز عرف، توسل غالباً به معنای «واسطه یا وسیله قرار دادن پیامبران و امامان و صالحان، به درگاه خداوند متعال، به خاطر احترام و آبرویی که نزد خداوند دارند، برای تقرب به خداوند»[2].
واژه ی شرک:
«شرک» ضدّ «توحید» است، لغت شناسان در این باره گفته اند: «شرک» یعنی: حصّه و نصیب و«أشراک» که جمع «الشرک» یا «شریک» است یعنی: «النصیب»، وقتی می گویند: «أعتق شركا له في عبد» یعنی: آزاد کرد حصه و نصیب خود را از عبد و «أشرك بالله»: یعنی: شریکی را برای خدا در ملکش قرار داد(تعالی الله…) و شرک آن است که قرار دهی شریکی را در ربوبیّت خداوند، معنای «لاتشرک بالله» یعنی: کسی غیر او را معادل(همطراز) با او و شریک با او قرار نده، و کسی که معادل او قرار دهد چیزی از خلق را پس او کافر و مشرک است چون خداوند واحد است و شریک و ندّی ندارد[3]».
همانطور که برخی علمای اهل سنّت شرک در مقابل توحید را اینگونه تعریف کرده اند:«واحد بودن خدا از این طریق است که برای خدا شریکی وجود ندارد، شرک آن است که خداوند شریکی ندارد و نه فرزند دارد و نه خود فرزند کسی است و نه احدی هم کفو و همتا و همطراز با اوست. و نه چیزی شبیه به اوست و نه او شبیه به چیزی از خلق خود است[4]».
بنابراین در مجموع، تعریف «شرک» این است که: انسان کسی را همتا و عِدل(همطراز) خداوند در خالقیت و مالکیت و ربوبیت و عبادت قرار دهد، و برای آن شریک، حصه و نصیب و سهم مستقل در خالقیّت و مالکیّت و ربوبیّت و عبادت قائل باشد.
واژه ی «عبادت»:
کسانی که توسّل به ارواح انبیا و اولیا علیهم السلام را شرک در عبادت، قلمداد می کنند علاوه بر خطای در فهم توسل و شرک، معنای عبادت را نیز ندانسته اند، چرا که راجع به معنای «عبادت» راغب در مفردات می گوید: «العبودیّه: اظهار التذلل و العبادة أبلغ منها لأنها غایة التذلل»، عبودیّت یعنی اظهار تذلل و عبادت؛ یعنی غایت و نهایت تذلل و کسی بجز الله سبحانه وتعالی، مستحق عبادت نیست به جهت نهایت فضل و عطایی را که به بنده اش عنایت نموده است» سپس می گوید: عبادت دو نوع است1- عبادت بالتسخیر، که همان سجود است(فرمان برداری جبری و تکوینی) 2- عبادت بالاختیار، که این برای موجودات صاحب نطق(عقل و شعور) است که مأمور (و مکلّف) هستند به آن[5]. برخی اینگونه بیان کرده اند که «عبادت» نهایی ترین درجه ی خضوع و تذلل است و عبد را عبد نامیده اند به خاطر ذلّت و انقیاد او(فرمان پذیری اش) و عبادت: نهایت تذلل از جانب عبد است و نهایت تعظیم برای ربّ[6]». آلوسی نیز عبادت را غایت تذلل بیان می کند و می گوید: ظاهر آن است که مراد از آن عبادتی است که بالإختیار باشد[7].
پس با توجّه به اینکه در عبادت «اختیار» شرط شده است، و عبادت زمانی محقق می شود که از روی قصد و اراده و اختیار، باشد، بنابراین در مجموع «معنای عبادت» این است: «نهایت مرتبه ی خضوع و تذلل و تعظیم، از جانب عبد، برای شخصی یا چیزی، به قصد و نیّت اینکه او ربّ و خالق و الهِ برای عبد است و نهایت تفضّل و عطا را در حقّ عبد خویش، عنایت نموده است».
با توجّه به معنایی که برای عبادت ذکر گردید، ومعانی که برای توسل و شرک، بیان گردید، توسلی که به ارواح انبیا و اولیاء علیهم السلام صورت می گیرد، هیچ تناسبی به لحاظ معنا و مفهوم، با شرک در عبادت ندارد، و اساساً توسل نمودن با عبادت کردن، بیگانه است و به آن «عبادت»گفته نمی شود.
واژه ی «غیر خدا»:
معنای این واژه اگرچه بسیار ساده و واضح است و در گفتار و نوشتار به راحتی به کار می رود، أمّا به خاطر عدم دقت در آن، لغزشگاه برای بسیاری قرار گرفته است، «غیر خدا» یعنی: «جمیع ماسوی الله و جمیع خلایق غیر از ذات احدیّت»، تمام اشیاء و خلایق عالم، اعم از موجودات دارای شعور و بدون شعور و اعم از زنده و مرده و… و هر آنچه بتوان به آن «غیر خدا و ماسوا الله» گفت.
حال که معنا و مفهوم این عناوین مشخص گردید: باید گفت که توسلی که شیعیان و سایر مسلمانان انجام می دهند که عبارت است از: «واسطه قرار دادن انبیا و اولیا، به عنوان عباد و بندگانی آبرومند و مقرّب در درگاه الهی، به خاطر حرمت و آبرویی که نزد خداوند دارند، برای انجام اموری که آن هم نه به صورت داشتن سهم و نصیب مستقل(مشارکت)، و نه به عنوان عِدل و هم طرازی و همتای خداوند، بلکه با اذن و اعطای پروردگار، به این افراد به عنوان عبد و مخلوق، و برای تقرّب به خداوند»، هیچ گونه ربط و سنخیّتی در معنا و مفهوم و در عمل با «شرک در عبادت» ندارد.
بنابراین کسانی که توسل کنندگان از مسلمان را، به انبیا و اولیا و صالحین، مشرک می دانند یا معنای «توسل» را ندانسته اند و یا معنای «شرک» و «عبادت» را نمی دانند و یا اینکه به خاطر أغراضی، عمداً خود را به غفلت می زنند.
پاسخ دوّم:
اگر موضوع و معیار حکم به «شرک» برای توسلات أفراد، توسّل به «غیر خدا» است، باید هر گونه «توسل به غیر خدا» شرک باشد. چرا که اشکال کننده، در استدلال خود، حکم به «شرک بودن» را، بر روی عنوان و موضوع «توسل به غیر خدا» برده است و جمیع ماسوی الله در «غیر خدا بودن» مساوی هستند و زنده و مرده هر دو از حیثِ «غیر خدا بودن» یکسانند و هر دو غیر خدا محسوب می شوند(نه فقط مردگان) پس هم توسل به انبیا و اولیا و صالحان، در حال حیات باید شرک باشد و هم توسل به آنان پس از ممات. در حالی که بزرگان سلفیّه که دیگر مسلمانان را متّهم به شرک و کفر می کنند، در میانه ی استدلال دچار مغالطه شده و خود اکثر توسلات به غیر خدا را به صراحت، صحیح و بلا اشکال دانسته اند و توسل به وسایل متعددی(که جملگی غیر خدا هستند) را پذیرفته اند، از جمله توسل به انبیا و اولیا علیهم السلام در حال حیاتشان، توسل به دعا و شفاعت آنان، توسل به ایمان به نبیصلی الله علیه و آله و سلم،و محبت و موالات ایشان و توسل به دعای مؤمنین و توسل به طاعات واجبه و مستحبه و اعمال صالحه[8]!! چنانکه ابن تیمیّه حرّانی، اینگونه توسلات را به اتّفاق مسلمین صحیح می داند[9] و از میان تمام جمیع سوی الله که همگی «غیر خدا» هستند، فقط توسل به برخی وسایل(ارواح انبیا و اولیا و صالحان) را شرک دانسته اند، در حالی که این نقض کلام و استدلال خود آن هاست. چرا که اگر «غیر خدا بودن» موضوع و معیار برای شرک بودن است، این ملاک(غیر خدا بودن) در بقیّه ی امور نیز وجود دارد. پس باقی توسلات چه به أحیا و چه به أموات، باید همگی شرک باشد و اگر شرک نیست هیچکدام نباید شرک محسوب شوند وگرنه استدلال و کلام خود آنان نقض می گردد.
پاسخ سوّم:
اگر برای تقرّب به خداوند، متوسل شدن به غیر خدا، شرک و نامشروع باشد، پس باید متوسل شدن به کعبه و حجر الأسود و… دیگر شعائر و نمادهای دین نیز شرک باشد، چرا که این أمور مقدّس هم، أشیاء بی جان هستند، همانند أجسام انبیا و در هر صورت «غیر خدا» محسوب می گردند، چرا که هر مسلمانی که برای تقرّب به خداوند، به مسجدالحرام و یا اماکن مقدس دیگر مانند مسجدالنبیّ و مرقد مطهّر رسول اللهصلی الله علیه و آله و سلم، می رود، هیچگاه معتقد نیست که مثلاً خانه ی کعبه نستجیر بالله خود خداوند است، بلکه کعبه را یکی از مخلوقات مقدّس خداوند می دانند. و به همین جهت ابوالفرج ابن الجوزی(وفات597هـ) در کتاب «کشف المشکل» به همین مطلب مهمّ اشاره می کند و می گوید: «خدای سبحان همواره از میان مخلوقات خود معالم و مناسک و مرابطی[10]را برای خلایق خود قرار می دهد و اقامه می کند، مانند کعبه و حجر(الأسود) و فقط منع کرده است از توسل کردن به بت ها(یعنی توسل به کعبه و حجر را اجازه داده.و منع نکرده است)، چراکه خلایق خودشان آن بت ها را برای خود قرار داده و وضع کرده اند».[11]
بنابراین اگر معیار شرک بودن در توسل به یک چیز«غیر خدا بودن» و «حیات نداشتن» باشد، پس باید، توسل به این نمادهای مقدّس، برای تقرّب به خداوند، نیز شرک محسوب شود، در حالی که هیچ مسلمانی چنین اعتقادی ندارد و اگر کسی هم بگوید: این توسل به کعبه و حَجَر را خدا اجازه داده و مشروع خوانده است. می گوئیم: پس دیگر نمی توانید بگوئید«غیر خدا بودن» و «زنده نبودن»، معیار «شرک بودن» است، که خود بیان کرده بودید!!. که در این صورت باز کلام شما نقض می گردد. از طرفی به فرض که توسل به ارواح انبیا و اولیا و صالحان، اجازه و اذنی نداشته باشد، نهایت چیزی که می توانید بگوئید این است که بگوئید چنین توسلاتی لغو و بیهوده یا غیر مشروع است، نه اینکه شرک باشد، چون معیارهایی که خود برای «شرک بودن» بیان کرده اید در چنین توسلاتی(توسل به کعبه و حجر و…) نقض می گردد.
پاسخ چهارم:
اگر توسّل به غیر خدا از ارواح انبیا و اولیا علیهم السلام شرک است، پس چگونه است که شخص رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم، خود این عمل را انجام داده اند و به دیگران نیز تعلیم نموده اند؟!! آیا پیامبری که خود منادی توحید است و سردمدار مبارزه ی با شرک و بت پرستی است، خود عمل مشرکانه انجام می دهد؟!
آیا کسی بهتر از رسول اللهصلی الله علیه و آله و سلم، فرق شرک با غیر شرک را می داند؟ روایاتی بسیاری در کتب حدیثی و تاریخی اهل سنّت در این زمینه وجود دارد که فقط نمونه ای بیان می گردد. مانند: متوسل شدن پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم، در دعای خود، به انبیای گذشته علیهم صلوات الله در هنگام دفن فاطمة بنت اسد مادر امیرالمؤمنین علیه السلام. با عبارت «اغفر لأمى فاطمة بنت أسد… بحق نبيك والأنبياء الذين من قبلى…».[12]؛ «خدایا ببخشا مادرم فاطمة بنت أسد را و حجّتش را بر او تلقین نما، و مکان قبرش را وسیع قرار بده بحقّ نبیّ ات و به حقّ انبیایی که پیش از من بوده اند…». برخی علمای اهل سنّت تصریح به صحّت سند این روایت کرده اند.[13] و روایتی را که در بسیاری از کتب حدیثی و تاریخی اهل سنّت با اسناد صحیح نقل کرده اند و بسیاری از بزرگان اهل سنّت، تصریح به صحّت سند روایت کرده اند[14] و حتی ابن تیمیّه و محمد بن عبدالوهّاب[15] نتوانسته اند در سند آن کمترین خدشه ای وارد کنند؛ روایت عثمان بن حنیف است که حکایت می کند از مردی که در زمان عثمان بن عفان حاجتی داشت و عثمان به او توجّه نکرد و در اینجا عثمان بن حنیف دعایی را به او تعلیم می دهد که آن دعا را رسول اللهصلی الله علیه و آله و سلم، تعلیم داده اند که رسول اللهصلی الله علیه و آله و سلم، قبلاً به وسیله ی آن دعا شخصی که چشم او آسیب دیده بود را شفا داده بودند و این شخص در زمان عثمان بن عفان، همین دعا و توسل را انجام می دهد و به حاجت خود در نزد عثمان بن عفان می رسد.«قُلْ اللَّهُمَّ اني أَسْأَلُكَ وَأَتَوَجَّهُ إِلَيْكَ بنبِيِّنَا مُحَمَّدٍصلی الله علیه و آله و سلم، نَبِيِّ الرَّحْمَةِ يا محمد إني أَتَوَجَّهُ بِكَ إلى رَبِّي فَتَقْضِي لي حَاجَتِي وَتُذَكُرُ حَاجَتَكَ[16]»؛ «خداوندا من از تو می خواهم و به درگاه تو رو می آورم به واسطه ی نبیّ ما محمّدصلی الله علیه و آله و سلم، نبیّ رحمتت، ای محمّدصلی الله علیه و آله و سلم،! من به واسطه ی تو به درگاه پروردگارم رو می آورم، پس حاجت مرا روا بگردان و حاجتت را یاد کن».
این روایت به صراحت توسل به پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم پس از رحلت ایشان از دنیا را، برای برآورده شدن حاجات، تأئید و مشروع، بلکه توصیه می نماید. و توسلی که مسلمانان و پیروان مکتب اهل بیت علیهم السلام انجام می دهند چیزی غیر از این نمی باشد.
أما صدر این روایت که توسل مستقیم شخص نابینا به خود رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم، در زمان حیات ایشان است را نیز با اسناد صحیح بسیاری از محدثین اهل سنّت بیان کرده اند ابن تیمیّه می گوید: نسائی و ابن ماجه و ترمذی این روایت را نقل کرده اند و ترمذی این روایت را حسن و صحیح دانسته است[17].
پاسخ پنجم:
روایات بسیاری در کتب فریقین راجع به توسّلات اهل بیت علیهم السلام و صحابه و تابعین، و بزرگان فریقین و رؤسای مذاهب اربعه، به انبیا و اولیا و صالحین نقل شده که نشان می دهد اصحاب و بزرگان تابعین و بزرگان درگذشته ی دیگر آنان، برای تسریع در اجابت دعا، یا برای برآورده شدن حاجت خویش، اشخاص آبرومند نزد خدا را، که از دنیا رفته اند را، به درگاه الهی واسطه قرار داده و به آبرو و جایگاه آنان در نزد خدا، توسل نموده اند، به گونه ای که قدمای از علمای اهل سنّت بیان کرده اند که: روش و سیره ی «تابعین و سلف»، همواره اینگونه بوده است که برای دستیابی به حوائج خود، همواره در دعاهای خود، به رسول اللهصلی الله علیه و آله و سلم» توسّل می نمودند و می گویند: «خداوندا من با تو آغاز می کنم و به وسیله ی تو دنبال برآورده شدن حاجاتم، و به وسیله ی محمّدصلی الله علیه و آله و سلم، نبیّ تو به درگاهت رو می آورم…[18]».
متوسل شدن اميرالمؤمنین علی علیه السلام به پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم، پس از رحلت ایشان. وسخن گفتن حضرت با ایشان و توسل و درخواست از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم، با عبارت «بأبي أنت وأمي، أذكرنا عند ربك، واجعلنا من همك…[19]».
ماجرای توسل یکی از اصحاب (بلال بن حارث) به قبر پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم، در خشکسالی زمان عمر بن خطّاب، و درخواست دعا از حضرت، برای نزول باران، و نازل شدن باران، و إخبار به عمر و دعای او، که مالک بن عیاض معروف به مالک الدار خزانه دار عمر آن را نقل می کند[20]».
متوسل شدن و پناهنده شدن أصحاب و مردم مدینه به قبر پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم، برای نجات از شرّ زیاد بن ابیه و استجابت دعای آنان و هلاک شدن زیاد بن ابیه، پس از سه روز[21].
ارادت و توسل شافعی رئیس مذهب شافعیّه اهل سنّت به اهل بیت علیهم السلام و گفتار و شعر معروف او که گفت: «آل النبي ذريعتي … وهم إليه وسيلتي»[22]»؛ «آل پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم، سبب وصل و تقرّب من هستند، و آنان به سوی او(خداوند) وسیله ی من هستند.
و موارد دیگر از توسلات بزرگان اهل سنّت که بسیار است. حال آیا اهل بیت علیهم السلام و اصحاب و تابعین از مسلمانان که این توسلات را به این نحو انجام می دادند، بلکه سیره و روش آن ها چنین توسلاتی بوده است، آیا همه ی آنان مشرک بوده اند؟!! آیا آنان که قریب العهد با رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم، بودند و فاصله ی زمانی آنها از رسول اللهصلی الله علیه و آله و سلم، کم بود، معنای توحید و شرک را نفهمیده اند، و بعد از چندین قرن، ابن تیمیّه و بعد از یازده قرن ابن عبدالوهّاب فهمید؟!!
پاسخ ششم:
شکی وجود ندارد که آیه ی شریفه ی قرآن، خطاب به مؤمنین در کنار دستور به تقوا، دستور به وسیله جستن برای تقرّب به درگاه الهی می دهد و می فرماید: «يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ[23]»؛ «ای کسانی که ایمان آورده اید، تقوای الهی داشته باشید و به درگاه قرب او وسیله ای بجوئید». آیه ی شریفه ی قرآن اطلاق دارد و شامل هر وسیله ای که باعث قرب به درگاه الهی بشود می باشد، چنانکه علمای اهل سنّت نیز بیان کرده اند این وسیله جستن شامل «طاعات واجبه و مستحبه، اعمال صالحه، ایمان به نبیّصلی الله علیه و آله و سلم،، و محبت و موالات ایشان، و صلوات بر ایشان و دعای مؤمنین، و دعا و شفاعت انبیا و اولیا علیهم السلام در حال حیاتشان…[24]» می گردد، پس اصل تمسّک به «وسیله» و«این توسلاتی که ذکر شد مورد اتّفاق مسلمین است»[25].
از طرفی ابن تیمیّه می گوید: «اجماع وجود دارد بر اینکه صحابه همواره در زمان پیامبر به حضرتش توسل و استشفا می نمودند، چنانچه در صحیح بخاری آمده است[26]» که در صحیح بخاری عمر می گوید: «اللهم إِنَّا كنا نَتَوَسَّلُ إِلَيْكَ بِنَبِيِّنَا فَتَسْقِينَا…»؛ خدایا ما همواره به وسیله ی پیامبرمان به تو متوسل می شدیم و شما ما را سیراب می نمودید…[27]».
بنابراین با قطع و یقین، به اجماع صحابه و مسلمین «توسل به پیامبر» نیز یکی از این وسایل و وسائط، برای تقرّب به درگاه خداوند بوده است. که خداوند در قرآن به آن أمر نموده است.
حال با این مقدمه که بیان گردید، باید گفت: با وجود اطلاق آیه ی شریفه قرآن(درجستن وسیله در هر زمان) و اجماع و اتّفاق مسلمین و صحابه، بر وسیله بودن رسول اللهصلی الله علیه و آله و سلم، به درگاه خداوند، برای مؤمنین، به چه دلیل و حجّتی و صرفا به بهانه ی وفات حضرت، «وسیله ی تقرّب بودن رسول اللهصلی الله علیه و آله و سلم،» باید پس از رحلت ایشان سلب گشته و کنار گذاشته شود؟!، و چگونه پس از گذشت چند قرن رواج این سیره در میان مسلمین، بهترین وسیله ی مشروع، برای تقرّب به خداوند، یک باره نامشروع می گردد؟!!.
و همچنین توسل به اهل بیت پیامبر علیهم السلام که ابن تیمیّه می گوید: «علما گفته اند مستحبّ است (توسل برای) استسقا به اهل دین و صلاح باشد و أگر آن کسانی که به آن ها متوسل می شویم از اهل بیت رسول اللهصلی الله علیه و آله و سلم، باشند بهتر است[28]»، به چه دلیل باید اکنون نامشروع و حرام اعلام شود؟!، در حالی که ابن بطال شارح صحیح بخاری می گوید : علّت اینکه عمر بن خطّاب برای استسقا، به عباس عموی پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم، متوسل می شد، به خاطر مراعات رحِمی بود که بین او و بین پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم، وجود داشت، وعمر به خاطر اطاعت از امر صله ی رحم، توسل می نمود به وسیله ی رحم عباس و خود را به پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم، وصل می نمود و این وسیله را سبب برای رحمت الهی قرار می داد[29]».
حال با توجّه به اینکه اهل بیت پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم، که ذوی القربی وأرحام پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم، هستند که تا قیامت أمّت مأمور به صله ی این خاندن هستند[30]، و از طرفی مودّت آنها در قرآن بر همگان واجب گشته است[31]، آیا نمی شود گفت: که متوسل شدن به جاه و آبروی آنان به درگاه خداوند، خود یک عمل و یکی از این طاعات واجبه و یا دست کم مستحبه است، که به تعبیر ابن بطّال این وسیله سبب رحمت الهی می گردد؟! چرا که جاه و مقام و آبروی افراد مقرّب الهی که با رحلت و وفات آنان از بین نمی رود!! و اینکه ما در دعاها، خدا را مخاطب قرار دهیم، و بگوئیم خداوندا به جاه و آبرویی که محمّدصلی الله علیه و آله و سلم، و آل محمّد علیهم صلوات الله در نزد تو دارند، دعای ما را مستجاب کن!! این نحوه ی دعا نمودن و درخواست مستقیم از خدا با واسطه نمودن آبرومندان مقرّب، که خود، اقرار به شأن و جایگاه آنان و نوعی ابراز مودّت به اهل بیت علیهم السلام و عمل به آیه ی مودّت قرآن است، چه منعی دارد؟! و این دعا و درخواست از خدا و واسطه قرار دادن آبروی این مقرّبان، چه ارتباطی با زنده بودن یا مرده بودن واسطه ها دارد؟! که سلفیه همین را نیز نوعی توسل و حرام دانسته اند!!.
پی نوشتها
[1] – ابن منظور افریقی، لسان العرب، 11/724. قریب به این معنا را: رازی ، محمّد، مختار الصحاح،1/300، ذیل ماده ی وسل.
[2] – ر ک: کتاب «التوسل مفهومه و اقسامه»، جعفر سبحانی، ص ۵۹-۶۶ . همچنین : سمهودی، وفاء الوفاء، 4/ص۱۳۸۰-۱۳۸۷.
[3] – ابن منظور افریقی، لسان العرب، 10/449. أزهری، تهذیب اللغة، 10/12.
[4] – الخمیس، محمّد بن عبدالرحمن(وفات 150 ق)، الفقه الأکبر(الشرح الميسر) ، 1/14.
[5] – راغب ، المفردات، 1/0319 عبارت: «العبودیّه : اظهار التذلل و العبادة أبلغ منها لأنها غایة التذلل ولا يستحقها إلا من له غاية الإفضال وهو الله تعالى».
[6] – بغدادی، لباب التأويل،(تفسير الخازن)، 1/20 .عبارت: «العبادة أقصى غاية الخضوع …العبادة غاية التذلل من العبد ونهاية التعظيم للرب سبحانه و تعالی».
[7] – آلوسی، شهاب الدین محمود، روح المعانی، 27/20. عبارت: «العبادة غاية التذلل والظاهر أن المراد بها ما كانت بالأختيار».
[8] – ابن تیمیّه، التوسل و الوسیلة، 1/49، 50.
[9] – ابن تیمِبه، کتب و رسائل و فتاوی، 27/123.
[10] – مرابط: یعنی مواظبت و مداومت، یعنی اموری در شریعت که نیاز به مواظبت و مداومت دارد. مانند مواظبت بر اوقات نماز.
[11] – ابن الجوزی، ابوالفرج، کشف المشکل، 3/32.
[12] – طبرانی حنبلی، المعجم الکبیر، 24/351،352. و در المعجم الأوسط، 1/68 . اصفهانی،ابونعیم، حلیة الأولیاء3/ 121.
[13] – عاصمی مکی شافعی ، سمط النجوم العوالي، 2/166. باعبارت «روى الطبرانى فى الكبير والأوسط برجال الصحيح عن أنس بن مالك». ابوحاتم بن حبّان بستی روات این حدیث را در الثقات ذکر کرده است و ابوعبدالله حاکم: راجع به او گفته است: «ثقة مأمونً». بنابراین روایت قابل خدشه نیست.
[14] – بیهقی، دلائل النبوّة، 6/167/ می گوید: در کتاب دعوات این حدیث را با سند صحیح از روح بن عبادة نقل کرده ایم. طبرانی، المعجم الكبير9/ 3 . (ابن تیمیّه تصریح می کند که سند روایت طبرانی صحیح است). حاکم نیشابوری حدیث را صحیح بر طبق شرط بخاری دانسته است، نیشابوری، ابوعبدالله الحاکم، المستدرک، 1/707. اصفهانی، أبونعیم، معرفة الصحابة، 4/1959. أزدی، (المبرّد، وفات286ق)، التعازي والمراثي1/ 182. ابن تیمیّه حرانی، می گوید: ابوعبدالله مقدسی این روایت را صحیح دانسته است، و همچنین می گوید طبرانی با سند صحیح این روایت را نقل کرده است، ابن تیمیّه حرانی، التوسل والوسيلة، 1/98 . سليمان بن عبد الله بن محمد بن عبد الوهاب، ایشان احادیث توسل پیامبر را ساختگی می داند به جز سه حدیث که یکی از آنها همین روایت مذکور است، (که این افراد سعی و تلاشی ناکام برای خدشه در دلالت این روایت کرده اند)، شرح كتاب التوحيد 1/211.
[15] – از سردمداران و رهبران تفکّر تند و افراطی سلفیّه.
[16]– طبرانی، المعجم الكبير، 9/3 .
[17] – ابن تیمیّه حرّانی، مجموع الفتاوى، 1/266. ابن حنبل، أحمد، مسند، 4/138. نسائی، سنن النسائي الكبرى 6/168. همچنین ترمذی، این روایت را صحیح دانسته است و ابن کثیر دمشقی آن را از ترمذی نقل کرده است، ابن کثیر دمشقی، البداية والنهاية، 6/161.
[18] – ابن قتیبة دینوری، عيون الأخبار، 1/321. متن:«كانوا يستنجحون حوائجهم بركعتين يقولون بعدهما: اللّهم إنّي بك أستفتح، وبك أستنجح، وبمحمّد نبيك إليك أتوجّه… »؛ ابن عبد ربه اندلسی، العقد الفريد، 1/195.
[19] – الأزدی(المبرّد)، التعازي والمراثي1/6. زجاجی(وفات 337هـ)، أمالي الزجاجي، 1/38، ایشان همچنین در کتاب: أخبار أبي القاسم الزجاجي، 1/52 ، این خبر را نقل می کند و راجع به سند و اعتبار آن می گوید: «این روایت و گزارش را از چندین نفر با الفاظ مختلف و معانی متفق شنیدم». ابن عبدالبرّ، التمهيد لابن عبد البر2/52. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، 13/24.
[20] – ابن ابی شیبه، المصنّف، 6/356 ، کتاب الفضائل. بخاری، التاريخ الكبير7/ 304. ابن حجر عسقلانی، الإصابة6/ 274. عبارت: «.. فجاء رجل إلى قبر النبي e فقال يا رسول الله استسق الله لأمتك…».
[21] – مسعودی شافعی، مروج الذهب، 3/32، موت زیاد.
[22] – ابن حجر هیتمی، الصواعق المحرقة، 2/524.
[23] – سوره ی مائده، ایه 35.
[24] – ابن تیمیّه، التوسل و الوسیلة، 1/49، 50.
[25] – ابن تیمِبه، کتب و رسائل و فتاوی، 27/123.
[26] – ابن تیمیّه حرانی، التوسل و الوسیلة، 1/126. متن: «وأجمعوا على أن الصحابة كانوا يستشفعون به ويتوسلون به في حياته بحضرته…».
[27] – بخاری، الصحیح الجامع، 1/342.
[28] – ابن تیمیّه حرانی، التوسل والوسيلة، 1/126.
[29] – ابن بطّال قرطبی، شرح صحيح البخاري3/ 9.. عبارت: ««وأما استسقاء عمر بالعباس .. فإنما هو للرحم التى كانت بينه وبين النبى ص…».
[30] – سوره رعد، آیات 20-22.«الَّذِينَ َیصِلُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ… أُولَئِكَ لَهُمْ عُقْبَى الدَّارِ» . سوره ی رعد آیه 25: «الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِيثَاقِهِ وَيَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَيُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ أُولَئِكَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوءُ الدَّارِ».
[31] – سوره ی شوری، آیه 23.«قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى وَمَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْنًا».
منابع:
قرآن کریم
- ابن ابی الحدید، أبو حامد عز الدين (وفات 655 هـ)، شرح نهج البلاغة، ناشر: دار الكتب العلمية، بيروت، الطبعة : الأولى، 1418هـ – 1998م، تحقيق : محمد عبد الكريم النمري.
- ابن ابی شیبه، ابی بکر، المصنّف، کتاب الفضائل، ما ذکر فی فضل عمر بن الخطّاب ،ناشر: مكتبة الرشد، الرياض، 1409 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : كمال يوسف الحوت.
- ابن الجوزی، ابوالفرج عبدالرحمان، کشف المشکل من حدیث الصحیحین، ناشر: دار الوطن ، الرياض، 1418هـ – 1997م ، تحقيق : علي حسين البواب.
- ابن بطّال قرطبی، أبو الحسن علي بن خلف بن عبد الملك (وفات449هـ)، شرح صحيح البخاري لابن بطال، ناشر: مكتبة الرشد، ، الرياض، الطبعة : الثانية، 1423هـ – 2003م، تحقيق : أبو تميم ياسر بن إبراهيم.
- ابن تیمِبه، أحمد، کتب و رسائل و فتاوی، ناشر: مكتبة ابن تيمية ، الطبعة : الثانية ، تحقيق : عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمي النجدي.
- ابن تیمیّه حرانی، احمد، التوسل والوسيلة، ناشر: المكتب الإسلامي، بيروت، 1390 – 1970 ، تحقيق : زهير الشاويش.
- ابن حجر عسقلانی، احمد، الإصابة في تمييز الصحابة، ناشر: دار الجيل، بيروت، 1412 – 1992 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : علي محمد البجاوي.
- ابن حجر هیتمی، ابوالعباس أحمد، الصواعق المحرقة، ناشر: مؤسسة الرسالة، لبنان،1417هـ – 1997م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : عبد الرحمن بن عبد الله التركي – كامل محمد الخراط.
- ابن حنبل، أحمد، مسند، ناشر: مؤسسة قرطبة، مصر، بی تا.
- ابن عبد ربه اندلسی، أحمد(وفات328هـ )، العقد الفريد، ،ناشر: دار إحياء التراث العربي، بيروت، الطبعة : الثالثة، 1420هـ1999م.
- ابن عبدالبرّ، ابو عمر یوسف بن عبدالله(وفات463ق)، التمهيد لابن عبد البر، ناشر: وزارة عموم الأوقاف والشؤون الإسلامية، المغرب، 1387، تحقيق: مصطفى بن أحمد العلوي ,محمد عبد الكبير البكري.
- ابن قتیبة دینوری، عبدالله بن مسلم(وفات276ق)، عيون الأخبار. بی نا، بی تا، بی چا.
- ابن کثیر دمشقی، اسماعیل، البداية والنهاية، ناشر: مكتبة المعارف، بيروت. بی تا.
- ابن منظور افریقی، محمّد بن مکرم، لسان العرب، ناشر: دار صادر، بيروت، الطبعة : الأولى.
- الأزدی(المبرّد)، محمّد بن یزید(وفات286 هـ )، التعازي والمراثي، دار الكتب العلمية، بيروت، 1417 هـ 1996م ، الطبعة: الأولى ، تحقيق : خليل المنصورز
- أزهری، ابومنصور محمّد، تهذیب اللغة، ناشر: دار إحياء التراث العربي، بيروت، طبعة : الأولى، 2001م ، تحقيق : محمد عوض مرعب.
- اصفهانی، ابونعیم أحمد، حلیة الأولیاء، الطبعة : الرابعة. ناشر: دار الكتاب العربي، بيروت، 1405.
- اصفهانی، أبونعیم(وفات430ق)، معرفة الصحابة، بی نا، بی تا، بی چا.
- آلوسی، شهاب الدین محمود، روح المعانی، ناشر: دار إحياء التراث العربي، بيروت.
- بخاری، محمّد بن اسماعیل، التاريخ الكبير، ناشر: دار الفكر ، تحقيق : السيد هاشم الندوي.
- بخاری، محمّد بن اسماعیل، الصحیح الجامع، ناشر: دار ابن كثير , اليمامة ، بيروت، الطبعة : الثالثة، 1407 – 1987 ، تحقيق : د. مصطفى ديب البغا.
- بغدادی، علاء الدين علي بن محمد(وفات725هـ )، لباب التأويل في معاني التنزيل(تفسير الخازن)، ناشر: دار الفكر، بيروت،1399 هـ 1979م.
- بیهقی،ابوبکر(وفات458ق) دلائل النبوّة، بی نا، بی جا، بی چا، بی تا.
- الترمذی، محمد بن عیسی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، تحقیق: احمدمحمد شاکر.
- الخمیس، محمّد بن عبدالرحمن(وفات 150 ق) ، الفقه الأکبر(الشرح الميسر) ، ناشر: مكتبة الفرقان، الإمارات العربية، الطبعة : الأولى، 1419هـ – 1999م.
- رازی ، محمّد، مختار الصحاح، بی نا، بی تا، بی چا.
- راغب ، ابوالقاسم حسین بن محمد، المفردات في غريب القرآن ، المعرفة ، لبنان، تحقيق : محمد سيد كيلاني.
- زجاجی، عبدالرحمن(وفات 337هـ)، أمالي الزجاجي و أخبار أبي القاسم الزجاجيز
- سليمان بن عبد الله بن محمد بن عبد الوهاب، شرح كتاب التوحيد، ،ناشر: مكتبة الرياض الحديثة – الرياض.
- طبرانی، ابوالقاسم، المعجم الأوسط، دار الحرمين، القاهرة ،1415 ، تحقيق : طارق بن عوض الله بن محمد ,عبد المحسن بن إبراهيم الحسيني.
- طبرانی، ابوالقاسم، المعجم الكبير، ناشر: مكتبة الزهراء ، الموصل،1404 – 1983 ، الطبعة : الثانية ، تحقيق : حمدي بن عبدالمجيد السلفي
- عاصمی مکی شافعی، عبدالملک، سمط النجوم العوالي، ناشر: دار الكتب العلمية، بيروت ، 1419هـ- 1998م ، تحقيق : عادل أحمد عبد الموجود- علي محمد معوض.
- مسعودی شافعی، مروج الذهب، بی نا، بی تا، بی چا.
- نسائی، أحمد بن شعیب، سنن النسائي الكبرى، ناشر: دار الكتب العلمية، بيروت، 1411 – 1991 ، الطبعة: الأولى ، تحقيق : د.عبد الغفار سليمان البنداري،, سيد كسروي حسن. ترمذی، محمد بن عیس، الجامع
- نیشابوری، ابوعبدالله الحاکم، المستدرک، ناشر: دار الكتب العلمية، بيروت، 1411هـ1990م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : مصطفى عبد القادر عطا.