هزینه کردن برای اماکن و ضریح امامان (علیهم السلام)
28 مرداد 1402درگیری یزید با امام حسین (علیه السلام)
28 مرداد 1402کریم مؤمنی
متن پرسش:
آیا عزاداری هایی که مسلمانان و به خصوص شیعیان برای بزرگان و اهل بیت علیهم السلام انجام می دهند جایز است؟ و آیا اقامه این مجالس، که در رفتار سلف و گذشتگان سابقه نداشته است، حرام و بدعت نیست؟!
پاسخ تفصیلی:
پاسخ اوّل:
عزاداری کردن برای اموات و در گذشتگان، و گریه ی در فراق عزیزان در گذشته، و گرفتن مجلس عزا و گریه، برای بزرگان از شهدا و اولیاء، از رسومات عرفی است که همه ی ملّت ها بر مقتضای عواطف و فطرت، آن را انجام می دهند و شواهد بسیار دلالت می کند بر اینکه؛ شریعت اسلام نیز چنین عرفیاتی را تائید نموده است و آورنده ی این شریعت رسول رحمت و مهربانی (صلی الله علیه و آله و سلم) که قرآن او را مایه ی رحمت برای همه ی عالمیان دانسته است[1] و وی را، نرم خوی و مهربان و رقیق القلب، توصیف نموده اند[2] پیامبری که خود اسوه ی رأفت و مهربانی و رقّت قلب بود، خود در هنگام مرگ عزیزانش گریه می نمود و می فرمود: «تَدْمَعُ الْعَيْنُ وَيَحْزَنُ الْقَلْبُ وَلاَ نَقُولُ إِلاَّ ما يُرْضِي رَبَّنَا[3]»؛ چشم اشک می ریزد و قلب محزون است، حال آنکه کلامی جز آنچه که موجب رضای پروردگار است را، بر زبان جاری نمی کنیم.
پیامبر رحمت ((صلی الله علیه و آله و سلم)) اجتماعات زنانی را که عزادری می کردند را می دیدند و می فرمود: رهایشان کنید گریه کنند، حضرت این گونه گریه ها را رحمت و مهربانی می دانست و می فرمودند: «وَهَذَا رَحْمَةٌ من لاَ يَرْحَمُ لاَ يُرْحَمُ»؛ این گریه رحمت است و کسی که رحم نکند بر او رحم نمی گردد[4].و موارد بسیاری دیگر که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) شاهد اجتماعات و مجالس عزای مردم بودند و نه تنها آنان را نهی نمی کردند بلکه خود با آنها گریه می نمودند و آنان را دعوت به گریه می نمود[5]. پیامبر ((صلی الله علیه و آله و سلم)) زمانی که حتی می دید برخی، از گریه مردم در سوگ عزیزانشان، ممانعت می کردند، به آنان مکرر تذکر می داد که این کار را نکنید، آنها را رها کنید تا گریه کنند و می فرمودند: «فإن النَّفْسَ مُصَابَةٌ وَالْعَيْنَ بَاكِيَةٌ وَالْعَهْدَ قَرِيبٌ[6]»؛ دل مصیبت زده و داغدار است و چشم گریان است و حادثه تازه است. و همچنین می فرمودند که: «فإنه مهما يكن من العين والقلب فمن الرحمة[7]»؛ گریه چنانکه از جانب قلب و چشم باشد پس نشانه ی رحمت است.
بنابراین نه تنها دین اسلام و پیامبر((صلی الله علیه و آله و سلم)) رحمت آن، با چنین عرفیّاتی که موافق با فطرت و عواطف انسان هاست مخالفت ننموده است بلکه شواهد حدیثی و تاریخی بسیار، حاکی از حضور و تأئید ایشان نسبت به این امور و چنین مراسماتی می باشد.
پاسخ دوم:
همانگونه که حلال دانستن حرام های الهی بدعت محسوب می شود، همین طور اگر بی دلیل کسی حکم به تحریم و ممنوعیت امور مشروع و مباح در شریعت بدهد خود مرتکب حرام و بدعت و تحریف در دین و شریعت گردیده است و چنان چه اگر معروف و مطلوب بودن این عمل، در گفتار و سیره پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ثابت گردد (چنانکه إثبات گردیده) منکَر جلوه دادن امری که در شریعت «معروف» است یقیناً خود بدعتگذاری آشکار محسوب می گردد. چنانکه احمد حنبل نقل کرده است: «سَمِعْتُ رسولالله صلیالله علیه و آله يَقُولُ: إِنَّهُ سَيَلِي أُمُورَكُمْ بَعْدِي رِجَالٌ يُعَرِّفُونَكُمْ مَا تُنْكِرُونَ، وَيُنْكِرُونَ عَلَيْكُمْ مَا تَعْرِفُونَ، فَلاَ طَاعَةَ لِمَنْ عَصَى اللَّهَ[8]»؛ «بهزودی پس از من امور شما را مردانی به دست میگیرند که «معروف» جلوه میدهند بر شما آنچه را که «منکَر» میدانید و با شما مخالفت میکنند در آنچه را که «معروف» میدانید، پس هیچ حق طاعتی برای کسی که معصیت خدا مرتکب میشود وجود ندارد». و قرآن کسانی که حکم «بما أنزل الله» نکنند را، کافر و ظالم و فاسق دانسته است.[9]
این در حالی است که اصل در هر عملی این است که مباح و حلال باشد، نه اینکه اصل در هر عمل ممنوع بودن و حرام بودن آن باشد مگر آنکه خلافش ثابت گردد!!
پاسخ سوم:
در عزاداری های محبّان اهل بیت علیهم السلام کدامین عمل حرام و بدعت است؟! آیا اصل اینکه عدّه ای از مؤمنین دور هم جمع شوند و اجتماع و مجلسی را تشکیل دهند[10]حرام و بدعت است؟! یا اینکه در آن مجلس، فردی مدح و مناقب و فضائل و دلاوری ها و شجاعت ها و صفات حسنه ی اهل بیت علیهم السلام و مصائبی که بر آنان وارد گردیده است را بازگو نماید و حاضرین با شنیدن این مطالب محبّت و مودّت اهل بیت نبیّ (صلی الله علیه و آله و سلم) که بر طبق قرآن بر أمّت واجب گردیده است[11]، در قلوبشان تقویت گشته و از روی مودّت و رقّت و شفقّت اشک می ریزند، حرام و بدعت است؟!
یا اینکه بدون هیچ آسیب و زیانی، با دست به سینه خود می زنند، حرام است؟! کدام یک از این أمور حرام و بدعت و تحریف به زیاده یا نقصان شریعت می گردد که در نتیجه آن عزاداری را حرام و بدعت محسوب گردد؟!
امور ممنوعه در عزاداری ها را پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) که آورنده این شریعت است بیان نموده است.
شواهد متعدد تاریخی و حدیثی بیانگر آن است که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) اصل عزاداری و اعمال مورد رضای الاهی در آن را تأئید نموده اند ودر عزاداری ها فقط انجام دادن و «بر زبان آوردن اموری که خلاف رضای پروردگار» است را تائید ننموده است. مانند «گفتن سخنان بیهوده و هزیان»[12]یا سخنانی که «اعتراض بر خدای حکیم» باشد و «گوش دادن به ندا و نعیق شیطان» باشد[13]و یا «به زبان آوردن سخنان جاهلیّت»[14]و یا «پاره کردن لباس» ویا انجام دادن عملی که «لطمه زدن و آسیب رساندن بر نفس» باشد[15]و یا «افراط در بی تابی و جزع» به گونه ای که «خوف آسیب و ضرر جدی بر نفس»، در میان باشد[16].
بنابراین هیچ گاه به صورت کلی نمی توان ادعا نمود که اصل مجالس عزا، حرام یا بدعت است و اگر کسی ادعا نماید که عملی منکَر و خلاف شریعت و رضای پروردگار است باید عیناً آن عمل را مشخص نموده و از انجام همان عمل نهی نماید نه اینکه تمامی این مجالس و محافل و اهل آنها را، متّهم نموده و غیر منصفانه چنین معروفی را، منکَر، جلوه دهد.
پاسخ چهارم:
- گریه ی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) با صدای بلند و تشکیل مجالس عزا، در حضور پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم):
أمّا اگر گریه کردن با صدای بلند در مصیبت ها حرام و بدعت است! پس چرا پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) هنگام شهادت عمویش حمزه علیه السلام با صدای بلند گریه می کردند و دیگران را نیز، بر گریه نمودن تشویق می نمود؟! زمانی که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) از احد برگشت دید اهل مدینه با صدای بلند گریه می کنند و گفتند اینها انصار هستند که بر کشته های خویش گریه می کنند، پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود لکن حمزه علیه السلام گریه کننده ندارد، این سخن پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به انصار رسید زنان خویش را جمع کردند وارد خانه حمزه علیه السلام کردند و گریه می کردند و رسول الله نیز صدای آنان را می شنید[17]. ابن سعد می گوید: پس از این ماجرا هنوز هم زنان انصار هر وقت می خواهند برای اموات خود گریه کنند قبل از آن، برای حمزه گریه می کنند[18].
همچنین حضرت خود، در هنگام مرگ فرزندش ابراهیم، گریه می کرد و می فرمود: چشم اشک می ریزد و قلب محزون می شود، و نمی گوئیم بجز آنچه را که باعث رضای پروردگار شود[19].
پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در چنین شرایطی، نه تنها خود گریه می کردند و سفارش به گریه می نمودند، بلکه هر گاه می دید کسی را که از گریه کردن زنان، منع می کردند، پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) او را از این کار نهی می کرد[20]و می فرمود: رهایش کن تا گریه کنند دل داغدار است و چشم گریان و عهد او تازه است[21]و بار دیگر همین سخن را در اجتماع زنانی که بر فوت یکی از آل رسول گریه می کردند و شخصی آنان را منع می کردند فرمودند[22].
همچنین پیامبر((صلی الله علیه و آله و سلم)) در کشته شدن عثمان بن مظعون گریه کردند و پس از مرگ صورت او را بوسیدند و اشک بر محاسنشان جاری گردید[23].
ابوجعفر طحاوی از عالمان بزرگ اهل سنّت، پس از نقل روایات و آثار در این باره در توضیح، می گوید: این نشان می دهد که گریه کردن بر اموات مباح است و ضرری به حال اموات ندارد و باعث عذاب آنان نمی گردد، و گریه ای ممنوع است که در آن لطمه و آسیب زدن به صورت باشد یا پاره کردن گریبان در آن باشد[24]و حضرت این گونه گریه ها را رحمت و مهربانی می داند و می فرماید: «وَهَذَا رَحْمَةٌ من لاَ يَرْحَمُ لاَ يُرْحَمُ[25]»؛ این گریه رحمت است و کسی که رحم نکند بر او رحم نمی گردد. همچنین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم): به زیارت فبر مادرش آمنه رفت و آنجا بر روی قبر مادرش گریه نمودند و از گریه خود، تمام اطرافیان خود را نیز به گریه انداخت[26]. پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در مرگ رقیّه دخترش بر بالین قبر او نشست و از چشمانش اشک سرازیر می شد و گریه می کرد[27].
پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) برای امام حسین علیه السلام در هنگام خبر دادنِ جبرئیل به نحوه ی شهادت امام حسین علیه السلام در سرزمین کربلاء گریه نمودند و این حوادث را به همسر با فضیلتش أمّ سلمة إخبار نمودند[28]. گریه پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در شهادت جعفر بن ابیطالب علیهما السلام و تشکیل جلسه ی زنان و امر نمودن پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به اینکه برای آل جعفر غذائی را آماده کنید چرا که آنها الان مشغول به خود هستند.[29]
بنابراین اگر تشکیل جلسه عزا حرام و بدعت بود ، در حضور پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) این مجالس تشکیل نمی شد و پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) از تأئید نمی نمودند.
- مدیحه سرایی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و ذکر مراثی:
پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در مرگ سعد بن خوله در مکه، رثای او را گفتند. یعنی: خصلت های نیک او را یادآوری نمودند و گریه نمودند[30].پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و ذکر محاسن و خصلت های نیک، فاطمة بنت اسد پس از وفات او.[31] حال اگر مدح نمودن و گفتن محاسن و خصلت های خوب و نیکی های درگذشتگان، بدعت و حرام است؟! پس چرا رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) هنگام شهادت حمزه علیه السلام، نیز محاسن و فضائل حمزه علیه السلام را ذکر می کردند؟! چنانکه ابن مسعود می گوید: هیچ روزی ندیدم گریه پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را، همانند شدّت گریه او بر حمزه علیه السلام، او را رو به قبله نمود و بر بالین جنازه ای او نشست و با صدای بلند گریه می کرد به طوری که ما ترسیدیم به حالت غش برسد، و می گفت: ای عموی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)! ای شیر خدا! و شیر رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)! ای حمزه علیه السلام! ای انجام دهنده ی خیرات! ای حمزه علیه السلام ای کسی که سختی و بلاها را از پی روی ما بر داشتی! ای حمزه علیه السلام ای دفاع کننده و مانع از وجه رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)! سپس حلبی در سیره خود می نویسد این ذکر محاسن میّت است و از نعی (و اظهار و ذکر خبر موت) در جاهلیّت نیست که کراهت داشته باشد، بلکه این ذکر محاسن میّت است برای تشویق و ترغیب دیگران برای سلوک طریقه و روش آنان[32].
پاسخ پنجم:
سیره اهل بیت علیهم السلام و اصحاب و متدینین از شیعه و اهل سنّت در طول تاریخ همین رویّه بوده است.
- مدیحه سرائی و ذکر اشعار و مراثی:
بسیاری از اصحاب پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در مرگ بزرگان اصحاب، با خواندن اشعار مدح و أشعار ذکر مصائب، مدیحه سرایی می کردند. مانند اشعاری که اصحاب در آن زمان در رثای حضرت حمزه علیه السلام سرودند[33]، و اشعار بسیاری که در شهادت و مرگ سایر اصحاب سرورده می شد و با گریه و اشک می خواندند، به گونه ای که این شیوه و روش مرسوم و مشهور است و اشعار آنان در کتب تاریخ و سیره نویسی، موجود است.
- سینه زنی همسران پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم):
امّا اگر سینه زدن، در مصیبت ها بدعت و حرام است! پس چرا اصحاب پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) این عمل را انجام داده اند؟!
شاهد آن عملی است که عایشه و دیگر زنان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در هنگام رحلت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) انجام داده اند. چنانکه عایشه می گوید: زمانی که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) از دنیا رفت «َقُمْتُ أَلْتَدِمُ مع النِّسَاءِ واضرب وجهی[34]»؛ من بلند شدم و با دیگر زنان بر سینه می زدم و بر صورت خود می زدم. ابن منظور می گوید: «اللدم یعنی زدن زن، بر سینه اش و «لدمت المرأة وجهها» یعنی زدن او بر صورتش … و التدام النساء: یعنی زدن آنها بر سینه ها و صورت هایشان در هنگام نیاحة و عزاداری»[35]. حال آیا زنان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) که از اصحاب هستند مرتکب حرام و بدعت گردیدند؟! و اگر مشکلی ندارد چه فرقی دارد که اگر کسی در عزای آل رسول (صلی الله علیه و آله و سلم)، بدون رساندن آسیب و زیان، به عنوان عزاداری بر سر و سینه بزند؟!آیا همسران پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) از اصحاب و از سلف و گذشتگان، نیستند که عمل آنها نشان دهنده ی سابقه ی این عمل در میان گذشتگان و اصحاب باشد؟!
- نمونه هائی از مجالس عزای اصحاب و گریه ی آنان:
گریه و ناله ی مردم مدینه، در رحلت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم): «وارتجت المدينة بالصراخ والبكاء واقتحم الناس يقولون مات رسول الله محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) مات محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)[36]»؛ مردم مدینه صدا را با ناله و فریاد و گریه، بالا بردند و سراسیمه خود را انداختند و می گفتند رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) از دنیا رفت، محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) از دنیا رفت!!. اگر مراد از حرمت عزاداری، بلند نمودن صدا در هنگام عزا باشد پس چرا هنگام رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مردم مدینه که از اصحاب نزدیک پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بودند، صدا را به فریاد و گریه بالا بردند؟!. همچنین گریه و فریاد و نهیب اصحاب پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در عزای شهادت امیرالمؤمنین علی علیه السلام در مدینه و ندبه ی عایشه[37]. گریه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بر بالای قبر رقیّه که رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) خود اشک وی را با دست خویش یا لباس پاک می نمود[38]. گریه ی امامان اهل بیت علیهم السلام بر امام حسین علیه السلام[39] و دعوت و تشویق مردم به اقامه ی عزا و مآتم از طرف امامان اهل بیت علیهم السلام که اسناد تفصیلی آن در کتب حدیثی و تاریخی شیعه بسیار است[40].
- چند نمونه از مجالس عزای بزرگان گذشته، اهل سنّت:
عبدالرحمن بن أبان بن عثمان در زمان یزید بن عبدالملک، وقتی از دنیا رفت در مدینه برای او مجلس عزا تشکیل شد و زنان برای او سینه زنی می کنند[41]. هنگام مرگ عبدالملک بن عبدالله بن یوسف جوینی (در سال 478ق) معروف به امام الحرمین، عزای عمومی اعلام شد و بازارها را تعطیل کردند و تا یکسال صدها شاگرد او عزادار بودند و طلاب و شاگردان او دور شهر می گشتند و نوحه سرایی می کردند و ناله و فریاد می زدند.و قصائدی را در سوگ او می سرودند و می خواندند[42]. هنگام مرگ احمد بن حنبل، مردم در خیابانها جمع شدند و مسلمین مجلس ماتم و نوح، تشکیل دادند[43]و هشتصد هزار مرد و شصت هزار زن و بیست هزار نفر در تشییع جنازه ی او اجتماع کردند و مجلس ماتم در میان چهار صنف از مسلمین و یهود و نصاری و مجوس گرفته شد.[44] مجلس عظیم عزا و سوگواری، برای ابوالفرج ابن الجوزی(متوفای 597ق)، یک روز پس از مراسم تشییع و دفن او، همراه با مرثیه سرایی و سخنرانی و خواندن اشعار و قصائد در رثای او، با حضور بزرگان[45]. هنگام وفات و تشییع جنازه ی ابن تیمیّه (وفات 728ق) صداها به گریه و نحیب بالا گرفت، و در تشییع جنازه ی او ضجه و گریه ی بسیار شد و پس از آن مردم در ایّام بسیاری بر قبر او تردد می کردند و شب و روز بر قبر او می ماندند و… در رثای او قصائد بسیاری سروده شد[46].
حال اگر تشکیل مجلس عزا برای اهل بیت علیهم السلام حرام است پس چرا بزرگان اهل سنّت مانند ابن جوزی برای امام حسین علیه السلام مجلس عزا گرفتند و بالای منبر گریه و مرثیه سرایی کردند. چنانکه ابوالفرج ابن جوزی به درخواست ملک ناصر صاحب حلب، در روز عاشوراء، بالای منبر رفته و برای مردم از مقتل حسین علیه السلام گفته و دستمال را بر صورتش گذاشته و شدیداً گریه کرده، سپس گریه کنان اشعار جانسوزی را در رثای امام حسین علیه السلام ایراد نموده و با گریه از منبر پائین آمدند[47].
بنابراین در مجالس عزاداری محبّان اهل بیت علیهم السلام چیزی جز این امور دیده نمی شود که یا مدیحه سرایی می شود و یا اوصاف و محاسن بزرگان اهل بیت علیهم السلام را ذکر می کنند و ظلم هائی که در حقّ آنان روا گردیده است را بازگو می کنند و اشک می ریزند و گریه می کنند و بر سینه می زنند که همه این امور در سیره پیامبر ص که اسوه حسنه أمت است و یا اهل بیت علیهم السلام و اصحاب ایشان مشاهده شده است.
حال چرا باید این امور مشروع و مطلوب در سیره پیامبر و اصحاب، بدعت و حرام معرّفی گردد؟!
پی نوشتها
[1] – سوره ی انبیاء، آیه 107. «وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ».
[2] – سوره ی آل عمران، آیه 159. «فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ».
[3] – ابن ابی شیبه، مصنّف ابن ابی شیبه، 3/163.
[4] – همان. بیهقی، سنن البیهقی، 4/293.
[5] – ابن هشام، عبدالملک بن هشام، السیرة النبویّه، 4/49. ابن سعد زهری، محمّد، الطبقات الکبری، 2/44. صنعانی، مصنّف عبدالرزاق، 3/561،.
[6] – طحاوی، ابوجعفر، احمد، شرح معانی الاخبار، 4/293.
[7] – بیهقی، ابوبکر احمد بن حسین، سنن البیهقی 4/293.
[8] – ابن حنبل، أحمد، مسند، ج 5، صص 325،329.
[9] – سوره مائده آیات: 44، 45 و 47.
[10] – ابن منظور می گوید: اصل مأتم: اجتماع مردان و زنان در غم و شادی است سپس به اجتماع زنان در هنگام وفات اخصاص یافته است «المأتم في الأصل: مجتمع الرجال والنساء في الغم والفرح ، ثم خص به اجتماع النساء للموت». ابن منظور، لسان العرب، 12/3. ابن انباری می گوید: وقتی می گویند در منزل فلانی مأتم است ابوبکر گفته است که مأتم یعنی: اجتماع زنان در فرح یا حزن. و طوسی گفته است که: به اجتماع مردان نیز گفته می شود زمانی که اجتماع در فرح یا حزن و ماتم باشد. ابن انباری، الزاهر فی معانی کلمات الناس، 1/163.
[11] – سوره ی شوری، آیه 23.
[12] – ابن سعد زهری، الطبقات ابن سعد، 8/282، عبارت: پیامبرe هنگام مرگ جعفر در اجتماع زنان خود گریه کرد و فرمود: «فجعل رسول اللهe يقول يا أسماء لا تقولي هجرا»؛ می فرمود ای اسماء سخنان لغو و هزیان بر زبان جاری نکن.
[13] – بیهقی، سنن البیهقی، 4/293.
[14] – حلبی، السیرة الحلبیّه2/ 534. .
[15] – ابن حنبل، مسند احمد، 1/432.
[16] – ابن راهویه، مسند اسحاق بن راهویه2/ 599،. سیرة النبویّة، 4/ 50،. ، پیامبرe پس از شنیدن صدای گریه زنان انصار … می فرماید: «ارجعن يرحمكن الله فقد آسيتن بأنفسكن»؛ بر گردید به خانه هایتان خدا به شما رحم کند، به یقین دیگر به خود آسیب و زیان رساندید.
[17] – صنعانی، مصنّف عبدالرزاق، 3/561. «رجع رسول اللهe من أحد سمع لأهل المدينة نحيبا وبكاء …» ابن منظور می گوید: «النحيب : رفع الصوت بالبكاء»؛ نحیب یعنی بالا بردن صدا به گریه. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العربج1/ 749. ابن هشام، السیرة النبویّه، 4/49. عبارت: «مر رسول اللهe بدار من دور الانصار من بني عبد الأشهل وظفر فسمع البكاء والنوائح على قتلاهم…». ابن سعد زهری، الطبقات الکبری2/44.
[18] – ابن سعد زهری، الطبقات الکبری، 2/44.
[19] – ابن ابی شیبه، مصنّف ابن ابی شیبه، 3/163.
[20] – بیهقی، سنن البیهقی ، 4/ 293، عبارت:«بكت النساء على رقية رضي الله عنها … فإنه مهما يكن من العين والقلب فمن الرحمة».
[21] – طحاوی، شرح معانی الاخبار، 4/293.
[22] نسائی، سنن النسائی4/ 19، باب الرخصة فی البکاء علی المیّت. ابن حنبل، مسند احمد، 2/110.
[23] – طحاوی، شرح معانی الاخبار، 4/293.
[24] – همان. همچنین :بیهقی، سنن البیهقی 4/293.
[25] – همان.
[26] – بیهقی، سنن الکبری البیهقی 4/293.
[27] – همان، ح 6948.
[28] – طبرانی، معجم الکبیر، 3/109-110.
[29] – ابن سعد زهری، الطبقات ابن سعد، 8/282.
[30] -بخاری، الصحیح البخاری4/ 1600. ابن حنبل، مسند احمد، 1/176.
[31] – طبرانی، معجم الکبیر،24/ 351.
[32] – حلبی، السیرة الحلبیّه، 2/534،.
[33] – ابن هشام، سیرة النبویة، 4/112- 110.
[34] – ابن حنبل، مسند، 6/274، ح26391. موصلی، مسند ابی یعلی، 8/63 . بلاذری، انساب الاشراف، 1/243.
[35] – ابن منظور افریقی، لسان العرب، 12/539..
[36] – مقدسی، البدء و التاریخ، 5/62.
[37] – ابن عبد ربه اندلسی، العقد الفرید، 3/154.
[38] – بیهقی، سنن الکبری البیهقی ، 4/293.
[39] – گریه های امام سجاد علی بن الحسین علیه السلام: مزی، تهذیب الکمال، 20/399. ابن کثیر، البدایة و النهایة، 9/125. ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، 41/386. گریه های امام باقر و امام صادق: قندوزی حنفی، ینابیع المودة، 3/ 102. ابن حجر عسقلانی، الاصابة، 2/438. ابن حجر عسقلانی، علی ، لسان المیزان، 2/451.
[40] – کتب حدیثی و گزارشات تاریخی در منابع شیعه مملوّ از روایات فضیلت عزاداری بر امام حسین علیه السلام و ابراز مودت با عزاداری بر سائر امامان اهل بیت علیهم السلام است . به دو نمونه اکتفا می کنیم: امام صادق علیه السلام فرمود: یک سال تمام هر شب و روز بر حسین بن علی نوحه خوانی شد و سه سال در روز شهادتش سوگواری بر پاگشت. (مجلسی، بحارالانوار، 79/102). روایت بعد: امام صادق عليه السّلام فرمودند : پدرم امام باقر عليه السّلام به من فرمود: اي جعفر! از مال خودم فلان مقدار وقف نوحه خوانان کن که به مدّت ده سال در (منا) در ايام حجّ، بر من نوحه خواني و سوگواري کنند. (مجلسی، بحارالانوار، 46/220 (.
[41] – بلاذری، انساب الاشراف، (وفات 279) 2/273.
[42] – ذهبی، سیر اعلام النبلاء، 18/476.
[43] – ابن ادریس رازی، الجرح و التعدیل، 1/312. اصفهانی، حلیة الاولیاء، 9/180. خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، 4/ 422. ابوالحسین، طبقات الحنابله،1/ 16.
[44] – ابن سمعون، امالی ابن سمعون، 1/78،
[45] – ذهبی، سیر اعلام النبلاء، 21/379-380. تاریخ الاسلام، 42/297-298، شرح حال ابن جوزی.
[46] – ابن کثیر دمشقی، البدایة و النهایة14/135.
[47] – ابن کثیر دمشقی، البدایة و النهایة13/ 194. بدرالدین عینی، عقد الجمان، 1/195، عبارت: ،ويل لمن شفعاؤه خصماؤه…».
منابع:
قرآن کریم
- ابن ابی شیبه، ابوبکر عبدالله بن محمّد، مصنّف ابن ابی شیبه، مكتبة الرشد، الرياض – 1409 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : كمال يوسف الحوت.
- ابن ادریس رازی، عبدالرحمن ابن ابی حاتم(وفات 327ق)، الجرح و التعدیل، دار إحياء التراث العربي – بيروت – 1271 – 1952 ، الطبعة : الأولى.
- ابن انباری، ابوبکر محمد بن قاسم(وفات 328ق)، الزاهر فی معانی کلمات الناس، مؤسسة الرسالة، بيروت ، 1412 هـ -1992 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : د. حاتم صالح الضامن.
- ابن حجر عسقلانی، علی بن حجر، الاصابة، ابن حجر عسقلانی، علی ، لسان المیزان.
- ابن حنبل، احمد، مسند، دار النشر: مؤسسة قرطبة، مصر.
- ابن راهویه، اسحاق بن ابراهیم، مسند اسحاق بن راهویه، مكتبة الإيمان – المدينة المنورة – 1412 – 1991 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : د. عبد الغفور بن عبد الحق البلوشي،
- ابن سعد زهری، محمد، الطبقات ابن سعد، دار صادر – بيروت.
- ابن سمعون، ابوالحسن محمد بن احمد، امالی ابن سمعون، بی نا، بی تا، بی چا.
- ابن عبد ربه اندلسی، احمد بن محمّد، العقد الفرید،، دار إحياء التراث العربي – بيروت /لبنان – 1420هـ – 1999م ، الطبعة : الثالثة.
- ابن عساکر، علی بن حسن بن هبة الله، تاریخ مدینه دمشق، بی نا، بی تا، بی چا.
- ابن کثیر دمشقی، اسماعیل، البدایة و النهایة، دار النشر : مكتبة المعارف – بيروت.
- ابن منظور افریقی، محمد بن مکرم(وفات 711ق)، لسان العرب. دار صادر، بيروت ، الطبعة : الأولى..
- ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العربج، بی نا، بی تا، بی چا.
- ابن هشام، عبدالملک بن هشام، السیرة النبویّه، دار الجيل، بيروت، 1411، الطبعة: الأولى ، تحقيق : طه عبد الرءوف سعد.
- ابن هشام، عبدالملک، سیرة النبویة، دار الجيل ، بيروت – 1411 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : طه عبد الرءوف سعد.
- ابوالحسین، محمد بن یعلی، طبقات الحنابله ، دار المعرفة – بيروت ، تحقيق : محمد حامد الفقي.
- ابویعلی موصلی، احمد بن علی، مسند ابی یعلی، دار المأمون للتراث ، دمشق، 1404 – 1984، الطبعة : الأولى ، تحقيق : حسين سليم أسد.
- اصفهانی، ابونعیم احمد، حلیة الاولیاء،، دار الكتاب العربي – بيروت – 1405 ، الطبعة : الرابعة.
- بخاری، محمد بن اسماعیل، الصحیح البخاری، دار ابن كثير , اليمامة – بيروت – 1407 – 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقيق : د. مصطفى ديب البغا.
- بدرالدین عینی، محمود بن احمد(وفات 855ق)، عقد الجمان فی تاریخ اهل الزمان،
- بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، بینا، بیتا، بی چا.
- بیهقی، ابوبکر احمد بن حسین، سنن الکبری البیهقی، مكتبة دار الباز، مكة المكرمة ،1414 – 1994 ، تحقيق : محمد عبد القادر عطا
- حلبی، علی بن برهان الدین، السیرة الحلبیّه، دار النشر: دار المعرفة، بيروت، 1400.
- خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد،، دار الكتب العلمية – بيروت.
- ذهبی، شمس الدین محمّد، سیر اعلام النبلاء، مؤسسة الرسالة، بيروت ، 1413 ، الطبعة : التاسعة ، تحقيق : شعيب الأرناؤوط , محمد نعيم العرقسوسي.
- ذهبی، شمس الدین، سیر اعلام النبلاء،. تاریخ الاسلام، وفیات 597 هجری. بی تا، بی جا، بی چا.
- صنعانی، ابوبکر عبدالرزاق، مصنّف عبدالرزاق، المكتب الإسلامي، بيروت – 1403 ، الطبعة : الثانية ، تحقيق : حبيب الرحمن الأعظمي.
- طبرانی، ابوالقاسم سلیمان، معجم الکبیر، مكتبة الزهراء – الموصل – 1404 – 1983 ، الطبعة : الثانية ، تحقيق : حمدي بن عبدالمجيد السلفي.
- طحاوی، ابوجعفر، احمد، شرح معانی الاخبار، دار الكتب العلمية، بيروت – 1399 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : محمد زهري النجار.
- قندوزی حنفی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع المودة، بی نا، بی تا، بی چا.
- مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار،بی نا، بی تا، بی چا.
- مزی، یوسف بن عبدالرحمن، تهذیب الکمال، بی نا، بی تا، بی چا.
- مقدسی، مطهر بن طاهر(وفات 507هـ )، البدء و التاریخ، دار النشر : مكتبة الثقافة الدينية، بورسعيد.
- نسائی، احمد بن شعیب، سنن النسائی، مكتب المطبوعات الإسلامية، حلب – 1406 – 1986 ، الطبعة : الثانية ، تحقيق : عبدالفتاح أبو غدة.