میگن تو راه زیاده موکب حضرت
3 شهریور 1402کنار قدم های جابر، سوی نینوا رهسپاریم
3 شهریور 1402سیدرضا نریمانی
می خوام کوله بارو ببندم بیام
حرم دیگه طاقت نذاشته برام
چشامو میبندم میبینم توی
یه جاده به اسم نجف کربلام
با یه نگاه تو میشه راهی بازم این دل
با پرچم سرخِ دخیلَک یا ابوفاضل
دارم بیاراده میام
می زنم به جاده میام
میشمارم ستونها رو باز
با پای پیاده میام
اربابم اباعبدالله
بهشت دیگه رنگی نداره برا
اونی که پیاده میره کربلا
به راحتی اینجا در میره خستگی
با طعم یه چای توی موکبا
منزل به منزل توی الطاف تو میشم گم
هرجا میری میگن الا زُوّار هَلابیکُم
اشک شوق رو گونه ام جاری
نبضم رو تو دستات داری
دل توی دلم نیست ارباب
مثل جابرِ انصاری
اربابم اباعبدالله
درسته زیارت داره مشکلات
ولی یادگاری میمونه برات
اگه کف پاهات پر از تاوله
باید بنویسیش توی خاطرات
باید برا ارباب، نه پا بلکه باید سر داد
مرغ دل و توی هوای کربلا پر داد
رؤیای دلا کربلا
فردوس خدا کربلا
راهی نیست دیگه تا دیدار
عرش فرشیا کربلا
اربابم اباعبدالله