رابطه ای میان زیارت امام حسین و معرفت امام
29 مرداد 1402فضیلت هزینه کردن در راه زیارت امام حسین
29 مرداد 1402
سؤال هفتم:
بر اساس زیارتنامۀ اربعین؛ چرا امام حسین(علیه السلام)، خون قلب خود را بذل و بخشش کرد؟
در روايات شيعه براى روز اربعين حسينى دستورهايى وجود دارد؛ مانند خواندن زيارت مخصوص آن روز در پيش از ظهر كه پس از آن دو ركعت نماز نيز خوانده مىشود و دعا در آن وقت مستجاب است.
در زيارت اربعين، هدف قيام امام حسين عليه السلام همان هدف رسالت نبى اكرم صلى الله عليه وآله دانسته شده است. براساس قرآن و نهج البلاغه، هدف رسالت انبياى الهى، دو چيز است: يكى عالم كردن مردم و ديگرى عاقل نمودن آنها با تهذيب نفس.
كسانى كه علم ندارند، دستور خدا را نمىدانند و توان تربيت خود با ديگران را ندارند. برخى نيز عالمند، ولى در اثرِ نداشتن عقل به دانش خود عمل نمىكنند. اهميت زيارت اربعين، تنها به اين نيست كه از نشانه هاى ايمان است،[1] بلكه طبق اين روايت در رديف نمازهاى واجب و مستحب قرار گرفته است.
بر پايه اين روايت، همانگونه كه نماز ستون دين و شريعت است،زيارت اربعين و حادثه كربلا نيز ستون ولايت است.
به ديگر سخن، براساس فرمودۀ رسول خدا صلى الله عليه وآله: عصاره رسالت (نبوى صلى الله عليه وآله) قرآن و عترت است؛ «إنّى تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَين كِتَابَ اللهِ وَ عِترَتِى أهل بَيتِى»[2]. عصارۀ كتاب الهى كه دين خداوند است، ستونى دارد كه نماز است و عصارۀ عترت نيز ستونش زيارت اربعين است كه اين دو ستون در روايت امام عسكرى عليه السلام در كنار هم ذكر شده است؛ امّا مهم آن است كه دريابيم نماز و زيارت اربعين انسان را چگونه متدين مى كنند.
خداوند در قرآن، معارف فراوانى دربارۀ نماز بیان کرده؛ مثلاً فرموده است: انسان، فطرتاً موحّد است،[3] ولى طبيعت او به هنگام حوادث تلخ، جزع دارد و در حوادث شيرين از خير جلوگيرى مى كند، مگر انسانهاى نمازگزار كه آنان مى توانند اين خوى سركش طبيعت را تعديل كنند و از هلوع(بسیار حريص و كم طاقت)، جزوع(بسیار بیتاب) و منوع بودن(بسیار بخیل و بازدارنده) به درآيند و مشمول رحمتهاى خاص الهى باشند؛ چنانکه خداوند متعال میفرماید: (إنّ الإنسان خلق هلوعاً * إذا مسّه الشرّ جزوعاً * وإذا مسعه الخير منوعاً * إلاّ المصلّين).[4]
زيارت اربعين نيز انسان را از جزوع، هلوع و منوع بودن باز مى دارد و گفته شد كه هدف اساسى سالار شهيدان نيز تعليم و تزكيه مردم بوده است و در اين راه، هم از طريق بيان و بنان(نوشتن نامه) اقدام كرد و هم از راه بذل خون جگر كه جمع ميان اين راهها از ويژگىهاى ممتاز آن حضرت عليه السلام است.
خلاصه آنكه رسالت رسول اكرم صلى الله عليه وآله، تعليم كتاب و حكمت از يك سو و تزكيۀ نفوس مردم از سوى ديگر بود تا هم جاهلان را عالم نمايند و هم گمراهان را هدايت كند و در نتيجه، جهل علمى و جهالت عملى را از جامعه جدا سازد. همين دو هدف در متن زيارت اربعين سالار شهيدان عليه السلام وجود دارد؛ چنان كه منشأ خشونت و درنده خوییِ منكران رسالت و دشمنان نبوّت، حبّ دنيا و شيدايى زرق و برق آن بود و عامل مهمّ توحّشِ منكران ولايت و دشمنان امامت نيز همان غَطرسه[5]و خودخواهی و دنياپرستی و زورگویی بود كه در بخشى از زيارت اربعين به آن اشارت شده است: «وَ تَغطَرَسَ وَ تَرَدّى فِى هَوَاهُ؛ و خودخواهی و تکبر ورزیدند و در پیروی هوای نفس هلاک شدند».
از اين رو، پیامبران عليهم السلام براى تعليم و نيز تزكيه مردم مبعوث شدهاند كه به مردم خوبى ها را بشناسانند و راه خوب را به آنان بنمايانند تا مردم خوب بفهمند و به خوبى ها عمل كنند. چنين جامعه اى مهد پرورش اولياى الهى است.
در قرآن كريم از زبان حضرت ابراهيم عليه السلام نقل شده كه به خداوند عرض كرد: پيامبرى مبعوث فرما كه مردم را عالم و مهذّب كند: (رَبَّنا وَ ابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِكَ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ)؛ [6].
خداوند دعاى آن حضرت را اجابت كرد و در سوره «جمعه» فرمود: (هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ).[7]
براساس اين آيه، مردم حجاز، پيش از بعثت رسول خدا صلى الله عليه وآله گرفتار دو معضل علمى و عملى بودند: يكى نادانى و ديگرى گمراهى. پيامبر صلى الله عليه وآله با تعليم كتاب و حكمت، آنها را از جهل رهانيد و عالم كرد و نيز با تزكيه نفس، آنان را از بيراهه به راه آورد و عادل كرد.
اميرمؤمنان عليه السلام در تشريح رسول اكرم صلى الله عليه وآله فرمودند: «فَهَدَاهُمْ بِهِ مِنَ الضَّلالَةِ وَ أَنْقَذَهُمْ بِمَكَانِهِ مِنَ الْجَهَالَةِ؛ [8] خداوند آنان را به وسيلۀ پیامبر از گمراهى به راه راست هدایت كرد و از جهالت رهانيد».(يعنى خداوند به دست پيامبرش، مردم را عالِم و عادل كرد).
امام حسين عليه السلام نيز كه به حساب ملكوت و اتصال نور وجودى، از پيامبر صلى الله عليه وآله است و صاحب ولايت؛ «حُسَينٌ مِنّى وَ أَنَا مِن حُسَين»،[9] بايد مردم را عالم و عادل كند؛ يعنى احكام و دستورها و معارف دين را به آنان بياموزاند و آنان را اهل عمل كند.
همۀ اهل بيت عليهم السلام اين وظيفه را به عهده داشتند و با تدريس، ارشاد، سخنرانى و نوشتن نامه به وظيفۀ خود عمل مى كردند؛ ولى سيدالشهداء عليه السلام افزون بر كارهاى ياد شده، به سبب يأس از تأثير اساسى اين ابزار، در شرايطى قرار گرفت كه خون جگر خود را نيز براى رسیدن به هدف اعطا كرد. تنها آن حضرت عليه السلام بود كه هم مبارزۀ فرهنگى و سياسى و اجتهادى داشت، هم نبرد جهادى.
چنانكه در زيارت اربعين آن حضرت مى خوانيم: «فَأَعْذَرَ فِي الدُّعَاءِ وَ مَنَحَ النُّصْحَ وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ؛[10] [يعنى آن حضرت عليه السلام با اتمام حجت بر خلق]، هر عذرى را از امت رفع كرد و اندرز و نصيحت آنان را با مهربانى انجام داد و خون پاكش را در راه تو ـ اى خدا ـ نثار كرد تا بندگانت را از جهالت و حيرت و گمراهى نجات دهد».
نکات
- كلمه «لِيَسْتَنْقِذَ» از باب تنازع، متعلّق به هر سه فعل (أعذر، منح، و بذل) است كه پيش از آن آمده است؛ يعنى اعذار و نصح و بذلِ خون آن حضرت عليه السلام همگى براى عالِم و عادل كردن انسانهايى بود كه در درياى هلاكت جهل علمى و فساد اخلاقى غوطهور بودند؛ چنان كه برخى از پیامبران گذشته نيز صرف نظر از تبليغ، تعليم و تحقيق اجتهادى به نبرد جهادى نيز مبادرت نمودند و شربت شهادت نوشيدند تا ددمنشى را به فرشته وَشى و جاهليت را به تمدّن اسلامى بدل نمايند.[11]
- جهالت در اصطلاح اسلامى در مقابل هدايت قرار دارد و به گمراهى در شناخت اعتقادات و ضروريات دين معنا شده است. در تأييد اين بيان، به سه روايت اشاره مینماییم كه در آنها جهالت در مقابل هدايت قرار داده شده است:
روایت اوّل
شيخ طوسى در کتاب خود، زیارت ديگری براى حضرت سيدالشهداء عليه السلام نقل کرده که جملاتش شباهت بسيارى به جملات زيارت اربعين دارد. در فرازی از اين زيارت در مورد حضرت مى خوانيم:
«وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الضَّلالَةِ وَ الْجَهَالَةِ وَ الْعَمَى وَ الشَّكِّ وَ الإرْتِيَابِ إِلَى بَابِ الْهُدَى وَ الرَّشَادِ»[12].
روایت دوم
در خطبه اى كه مرحوم شيخ صدوق در كتاب توحيد از اميرالمؤمنين علیه السلام نقل کرده است؛ در فرازى این خطبه آمده است: «وَ نَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ بَعَثَهُ بِالْحَقِ دَالًّا عَلَيْهِ وَ هَادِياً إِلَيْهِ فَهَدَانَا بِهِ مِنَ الضَّلَالَةِ وَ اسْتَنْقَذَنَا بِهِ مِنَ الْجَهَالَةِ».[13]
روایت سوم
امام حسن مجتبى عليه السلام در ضمن خطبه اى مى فرمايد: «وَ قَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّ اللَّهَ هَدَاكُمْ بِجَدِّي مُحَمَّدٍ فَأَنْقَذَكُمْ بِهِ مِنَ الضَّلالَةِ وَ رَفَعَكُمْ بِهِ مِنَ الْجَهَالَةِ».[14]
از اين نوع كاربرد که دو اصطلاحِ جهالت و هدایت در مقابل هم قرار میگیرند، در ادبيات دينى موارد فراوانى وجود دارد؛ از این رو مى توان گفت: اگر در زيارت اربعين هم اين فراز وارد شده است: «وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ».[15] نبايد اشتباهاً جهالت را در اينجا لغوى معنا کرد.[16] بلكه بر اساس اصطلاح دينى، اين جهالت در مقابل هدايت بوده و به معناى دقيقتر، جهالت در اينجا به معناى نشناختن امام است.
شناخت اجمالى جامعه اسلامى در زمان شهادت امام حسين عليه السلام مىتواند ما را به اين بيان برساند كه با آن اهميتى كه موضوع امامت و حجيت در هدايت بندگان دارد، امام عليه السلام روشنگرى نسبت به اين موضوع را هدف خود قرار دادهاند.
- در حديث مشهور و مورد توافق فريقين از رسول خدا صلى الله عليه وآله نقل شده که آن حضرت فرمود:
«مَنْ ماتَ ولَمْ يَعْرِف امامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِليّةً؛[17] هركس بميرد و امام زمانش را نشناسد، به مرگ جاهليت است.
در اين روايت رسول خدا به صراحت جاهليت را همان امام ناشناسى و عدم معرفت به حجت
معصوم الهى معنا فرموده است. اين روايات با بيانهاى مختلفى و متفاوتى از ائمه عليهم السلام وارد شده است.
- بر اساس متن زيارت اربعين، فلسفۀ شهادت امام حسين عليه السلام، نجات بندگان خداوند متعال از پيروى هر مسيرى غير مسير اهل بيت عليهم السلام خصوصا مكتب خلفاء است. مكتبى كه پس از سقيفه تصميم خود را مبنى بر حذف عملى امامان معصوم الهى از صحنه جامعه، جامه عمل پوشانده بود و در
اين تاريكى و ظلمت بود كه مردم دچار جهالت در امام شناسى و حيرت ضلالت در دين الهى شده بودند.
آرى، حضرت سيد الشهداء عليه السلام با فدا كردن جان خويش و پذيرش شهادت بهترين افراد آن روزگار؛ يعنى برادران و فرزندان و يارانشان و پذيرش امر جانكاه اسارت خواهر و اهلبيتشان،خواستند به بندگان خدا، جدايى راه پيامبر خدا را از سقيفه نشينان و پيروان آنان نشان دهند، بلكه در جهالت باقى نمانند.
- قرآن كريم به صورتهای مختلف به بحث امامت و حجيت پرداخته و روايات اهل بيت عليهمالسلام دقيقاً آن را تبيين نموده است. از جمله در ماجراى سجده نكردن شيطان به حضرت آدم عليه السلام، اين مطلب روشنى خاصى يافته است. با توجه به آيه 79 سوره «ص»، ابليس هم ربوبيت خداوند متعال را پذيرفته بود و خطاب «رب» به خداوند مى كرد و هم به معاد و روز قیامت معتقد بود؛ زيرا مىگويد: (قَالَ رَبِ فَأَنْظِرْنِي إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ)؛[18] گفت: پروردگارا، پس مرا تا روزى كه آنها برانگيخته مى شوند مهلت ده.
همچنین بر اساس روايات، سالهاى زيادى را به عبادت خداوند متعال پرداخته بود؛ يعنى با اين اعتقاد و اين عملى كه داشت، تنها به دليل نپذيرفتن ولايت و حجيت حضرت آدم عليه السلام ، خداوند متعال او را غير موحد و كافر معرفى مىفرمايد. در همين موضوع، روايت بسيار مهمى را از امام صادق عليه السلام نقل مى كنيم:
عبدالحميد بْنِ أبى الْعَلاءِ گويد: وارد مسجد الحرام شدم و غلام امام صادق عليه السلام را ديدم به او نزديك شدم که دربارۀ امام صادق عليه السلام بپرسم، ديدم امام در حال سجدۀ طولانی است… . امام سر از سجده برداشت و آنگاه به من فرمود: «قسم به خدا، اگر ابليس بعد از آن معصيت و تكبّر[و سجده نکردن بر آدم]، به درازای عمر دنيا، براى خدا سجده مى كرد، برای او سودى نداشت و خداوند از او نمی پذيرفت تا هنگامى كه مطابق دستور الهی بر آدم سجده نمی کرد و چنين است اين امّت گنهكار فريب خورده بعد از پيامبر كه امامى را كه پيامبر نصب كرده بود، رها كردند. بنابراين خداوند هيچ عملى را از آنها نمى پذيرد تا اينكه آن گونه كه خداوند به آنها دستور داده است عمل كنند و ولايت امامى را بپذيرند كه خداوند امر به ولايت او كرده است، و از درى وارد شوند كه خدا و رسول گشودهاند. خداوند بر امت محمد صلى الله عليه وآله پنج فريضه را واجب كرد: نماز، زكات، روزه و حج و ولايت ما را، پس در آن چهار فريضه مردم را اجازه داد و در ترك ولايت ما به هیچ کس اجازه نداده است».[19]
نتيجه: امام صادق(علیه السلام)مشكل شيطان و كسانى كه ولايت اهل بيت رسول خدا را نپذيرفته اند، یک نوع بيان مى فرمايند؛ اشكال هر دو در اين است كه ولايت حجت معصوم الهى در زمان خود را نپذيرفته اند؛ به همین دلیل از درگاه هدايت الهى نيز مطرود شدهاند.
در کربلا، هرچند كسانى كه در مقابل امام حسين(علیه السلام) صف آرایى کردند به ظاهر، خداوند متعال، پيامبر خدا و قرآن كريم را قبول داشتند و به عبادات زيادى مشغول بودند؛ اما همانند ابليس جهالتشان، در معرفت و شناخت حجّت الهى زمان بود و در ادامه منکر امام زمان خویش شدند.[20]
حسن ختام با كلام سيدالشهداء عليه السلام
سَلَمةِ بن عطا روایتی را از حضرت سیدالشهدا عليه السلام نقل میکند که چنین است: حضرت به اصحاب خود فرمود: «أَيُّهَا النَّاسُ، إِنَّ اللَّهَ جَلَّ ذِكْرُهُ مَا خَلَقَ الْعِبَادَ إِلَّا لِيَعْرِفُوهُ، فَإِذَا عَرَفُوهُ عَبَدُوهُ، فَإِذَا عَبَدُوهُ اسْتَغْنَوْا بِعِبَادَتِهِ عَنْ عِبَادَةِ مَنْ سِوَاهُ؛ ای مردم، قسم به خدا، خداوند بندگان را نیافرید، مگر برای این که معرفت به او پیدا کنند، پس وقتی معرفت او را یافتند به عبادت او بپردازند، پس با بندگیِ او از بندگیِ غیر او بی نیاز شوند». فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ، يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ، بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي، فَمَا مَعْرِفَةُ اللَّهِ؟ مردى به امام گفت: اى پسر پيامبر، پدر و مادرم فداى تو باد، معرفت و شناخت خدا چيست؟ قَالَ: مَعْرِفَةُ أَهْلِ كُلِّ زَمَان،ٍ إِمَامَهُمُ الَّذِي يَجِبُ عَلَيْهِمْ طَاعَتُهُ؛ فرمود: اين كه اهل هر زمان بشناسند، امام خود را كه اطاعت او واجب است».[21]
نکات
- سه چیز هدف خلقت است: معرفت، عبودیت و بی نیازی از شرک. خدای متعال، انسان را برای معرفت آفریده که اثر معرفت، عبودیت و اثر عبودیت هم بی نیازی از عبادت غیر خداست. کسی که به مقام توحید راه مییابد، حالت بی نیازی از توجه به غیر در او پیدا میشود.
- اهمیت معرفت و نقش آن در عبادتِ خدا کاملاً روشن است؛ چرا که اگر عبادت، بدون معرفت انجام شود، اصلاً ارزشی ندارد، بدین جهت هدف از خلقتِ انسان ها این است که ابتدا معرفت پیدا کنند، آن گاه به عبادت پردازند که در واقع انگیزه و راهنمای آنها برای عبادت، همان معرفت باشد نه عبادتِ بدون معرفت که در حقیقت عبادت نیست.[22]
- معرفت و شناخت خدا، که هدف خلقت است، در صورتی امکان پذیر است که امام هر عصری شناخته شود، آن گاه از طریق امام و به وسیله و واسطه او، خدا به صورت صحیح شناخته میشود.
- شايد امام7 كه معرفت خدا را معرفت امام دانسته، منظورش اين است كه معرفت خدا حاصل نمىشود مگر از طرف امام يا به جهت اين كه شرطِ رسیدن به معرفت خدا، معرفت امام است كه اگر خدا را بشناسد ولى امامشناسى نداشته باشد، خداشناسىِ او برايش سودى ندارد.
منبع :مجید جعفرپور؛دانستنی های اربعین چهارده پرسش و پاسخ معرفتی دربارۀ اربعین؛قم: بیت الأحزان، 1401.
پی نوشتها:
[1] . اشاره به روایتی که از امام حسن عسکری عليه السلام نقل شده است(رک: سؤال دهم).
[2] . برای آگاهی بیشتر با حدیث ثقلین، رک: نَفَحاتُ الأزهار، آیت الله سید علی میلانی، ج1، ص199- 496 و ج2، ص91-221.
[3] . اشاره به آیه 30، سوره روم.
[4] . بی گمان انسان بسیار حريص و كم طاقت آفريده شده است؛ هنگامی که به ضرر و آسيب برسد، سخت بى تابى كننده است و زمانی که خيرى بدو برسد، سخت بخيل و نابخشنده است؛ مگر نمازگزاران(سوره معارج، آيات 19 ـ 22).
[5] . زورگويي، سلطهطلبي، قلدري، توسعه طلبي، خودخواهي، تكبر، كبر، غرور.
[6] . و پروردگارا، در ميان آنها پیامبری از خودشان برانگيز كه آيات تو را بر آنها بخواند و آنها را كتاب و حكمت (علوم شريعت و معارف عقلى) بياموزد و آنان را پاكيزه نمايد؛ زيرا تويى كه مقتدر غالب و صاحب حكمت هستی(سوره بقره، آيه 129).
[7] . اوست كه در ميان نانويسندگان (عرب)، پيامبرى از خود آنان برانگيخت كه بر ايشان آياتش را مىخواند و آنها را پاكيزه مىگرداند و به آنان كتاب (قرآن) و فرزانگى مىآموزد و به راستى پيش از آن در گمراهى آشكارى بودند(سوره جمعه، آيه2).
[8]. نهج البلاغه، سید رضی، خطبه اوّل.
[9]. کامل الزیارات، ابن قولویه، ص52؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج43، ص261.
[10]. تهذيب الاحكام، شیخ طوسی، ج6، ص113.
[11] . شکوفایی عقل در پرتو نهضت حسینی، آیت الله جوادی آمُلی، ص231-233.
[12] . تهذيب الاحكام، شیخ طوسی، ج6، ص59.
[13] . توحيد، شيخ صدوق، ص31، باب التوحيد ونفى التشبيه.
[14] . بحارالانوار، علامه مجلسی، ج44، ص64.
[15] . تهذيب الاحكام، شیخ طوسی، ج6، ص113.
[16] . عالمان لُغَوی، «جهالت» را انجام كارى از روى نداشتن علم یا همان نادانی معنا مىکنند(كتاب العين، فراهیدی، ج3، ص390؛ لسان العرب، ابن منظور، ج11، ص129).
[17] . علمای شيعه و سنى اين روايت را با الفاظ و عبارات مختلفى در كتب خود نقل كردهاند كه مجموعاً به 32 تعبير بالغ مى گردد از جمله: صحيح مسلم، ج6، ص21 و 22؛ صحيح بخارى، ج2، ص13؛ مسند احمد بن حنبل، ج2، ص83 و… . گروهى از علماى شيعه و سنى به صراحت اعلام كرده اند كه اين حديث متواتر، اجماعى و مورد اتفاق است. از جمله: شيخ مفيد رحمهالله، الافصاح، ص28؛ قندوزى حنفى، ينابيع المودة، ج3، ص456.
[18] . سوره صاد، آیه79.
[19] . كافى، شیخ کلینی، ج8، ص271، ح399.
[20]. قرآن دربارۀ این افراد می فرماید: (يَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ ثُمَّ يُنْكِرُونَها وَ أَكْثَرُهُمُ الْكافِرُونَ)؛ نعمت خدا را مىشناسند، سپس آن را انكار مى كنند و بيشتر آنها حقيقتاً كافر و ناسپاس هستند(سوره نحل، آیه83).
[21]. علل الشرایع، شیخ صدوق، ج1، ص9.
[22]. معرفت امام عصر (علیه السلام)، سید محمد بنی هاشمی، ص46.